فستیوال سیدنی

قرار بود بهزاد مسئول عشق و حال در سیدنی باشه، ولی اطلاع رسانی فستیوال سیدنی رو فقط تو فیس بوک انجام داده خبری تو وبلاگش نیست. بدلیل ضیق وقت این رو من خودم فعلا پوشش می دم بقیه رو از خودش پیگیری کنید. فردا شنبه 9 ژانویه افتتاحیه فستیوال سیدنی است و شش هفت جا در مرکز شهر برگزار می شه. قضیه کلا موسیقی و حرکات موزون هستش. پارسال ما رفتیم خوب بود، 16 ژانویه هم آهنگساز جایزه اسکار گرفته موسیقی فیلم میلیونر زاغه نشین می آید پاراماتا پارک و بقیه اش رو هم از قسمت Free سایت فستیوال سیدنی ببینید. 

پیشرفت زبان انگلیسی پس از مهاجرت

قبل از اینکه بیاییم استرالیا همه می گفتند و ما هم باور داشتیم که مشکل زبان انگلیسی بعد شش ماه تو محیط بودن برطرف می شه و دیگه بعد از اون همه چی ردیف خواهد بود. یک سال و نیم می شه که اینجا هستیم فقط می تونم بگم تغییر محسوس در مهارت شنیداری (Listening) حاصل شده و در صحبت کردن علیرغم اینکه به هر حال گلیم خودمون رو از آب بیرون می کشیم خیلی احساس رضایت نمی کنیم و هنوز صحبت کردن به زبان انگلیسی انرژی زیادی می برد. شاید یک دلیلش اینه که گفته اند اگر تو محیطش باشی و ما واقعا تو محیط نیستیم! عملا انگار داریم تو ایران زندگی می کنیم، چون اکثر کسانی که باهاشون ارتباط داریم دوستان ایرانی هستند.

یکی از دلایلی که بعضی هموطنان در بدو ورود سعی می کنند از ایرانیها دور باشند همین قضیه زبان انگلیسی است. (اگرچه دلیل دیگرش دوری از خصوصیاتی مانند غیبت و دخالت در امور دیگران که فکر می کنند خاص ایرانیها است و در خارجی ها کمتر یافت می شود نیز مزید بر علت است.) لیکن بر اساس مشاهدات من این افراد در برقراری ارتباط با افراد سایر ملیت ها خصوصا افراد انگلیسی زبان نیز خیلی موفق نیستند، مسائل زیادی در این امر دخیل است و شاید مهمترین عامل بحث تفاوت فرهنگی باشد. عامل دیگر عدم اعتماد به نفس بدلیل احساس کمبود در مکالمه به زبان انگلیسی است. خلاصه اینکه در محیط قرار گرفتن هم برای خودش داستانی دارد.

در مقابل پیشرفت بچه ها در این محیط بسیار عالی است. کسانی که به همراه فرزندان خود مهاجرت می کنند پس از یکی دو سال عملا احساس می کنند که از آنها دارند عقب می افتند. در محیط قرار گرفتن عملا برای بچه ها معنی می دهد. در ابتدای کار در مدرسه یا مهد کودک در فضایی قرار می گیرند که کاملا برایشان غریب است و چیزی از صحبت کردن بقیه سر در نمی آورند، ولی به تدریج به روش کودکانه خود راه را برای برقراری ارتباط باز می کنند و با صرف ساعات زیادی در مقابل تلویزیون و زمان مدرسه یا مهد کودک به طرز بسیار سریعی در آموزش زبان بعلاوه فرهنگ پیشرفت می کنند. نکته ای که من در بچه های دوستانم مشاهده می کنم اینست که بعد دو سال بچه احساسات خود را به زبان انگلیسی راحت تر بیان می کند اگرچه پدر و مادر بنا به توصیه معلمان با آنها  انگلیسی صحبت نمی کنند و زبان رسمی منزل فارسی است. خیلی وقت ها هم می بینند که بچه شان کلماتی بلد است که آنها بلد نیستند.

برای من هنوز این سئوال مطرح است که آیا فاصله بسیار زیاد بین کودک و والدین چه از نظر فرهنگی و چه از نظر زبان موجب یک نقصان در زندگی کودک نمی شود؟ برای مثال یک زمانی کودک احساساتی باشد و نیاز به حمایت والدین داشته باشد و این احساسات را فقط بتواند به زبان انگلیسی بروز دهد و درک آن برای والدین به لحاظ تفاوت فرهنگی سخت باشد و یا نتوانند آن حمایت لازم را فراهم نمایند.

نکته آخر اینکه برای پدر و مادرهایی که قصد مهاجرت دارند و نگران این هستند که بچه هایشان چگونه از پس زبان انگلیسی برخواهند آمد باید گفت که شما نگران خودتان باشید، روزی خواهد آمد که به بچه هایتان غبطه خواهید خورد. تنها تجربه ناخوشایندی که من از دوستان شنیده ام به تعویق افتادن زبان باز کردن بچه به دلیل مهاجرت است که خانواده اش را نگران کرده بود که البته بعدا مرتفع گردید.

عاشورا در سیدنی

دیروز روز عاشورا بود و حس آن در کشوری مثل استرالیا خیلی راحت نیست. یک جایی اطراف هورنزبی یک خانواده ایرانی حلیم پخته بودند،  رفتیم و گرفتیم، دو تا از دوستان نیز شله زرد پخته بودند. یک جورایی حلیم و شله زرد رفته تو فرهنگمون، نباشه انگار یک چیزی از دست دادیم.

همچنین بیشتر روز را به خاطر بارانی بودن در خونه بودیم و بعد از ظهر تا نصف شب فقط جریانات ایران رو دنبال می کردیم. شاید برای کسی که در بطن ماجرا باشد اینقدر سخت نباشد. وقتی به خیلی از ویدئو ها و عکس ها دسترسی دارید و هر لحظه با نگرانی مسائل رو دنبال می کنید ولی کاری از دستتان بر نمی آید خیلی سخت است..