مشکلات مستاجر بودن در استرالیا

از حادثه ترسند همه کاخ نشینان..........ما خانه بدوشان غم سیلاب نداریم

یک روز صندوق پست رو باز می کنید می بینید یک نامه دارید. از دادگاه و کلانتری محلی (Local Courts & Sheriff) به صاحبخانه و یا هر کس دیگری که اینجا رو اشغال کرده (Occupier). بدین مضمون که شما تا ساعت ده و صفر دقیقه و صفر ثانیه جمعه هفته بعد فرصت دارید اینجا رو تخلیه کنید. اولش با خودتون می گید که چیز مهمی نیست، من مستاجرم، مستاجر هم حق و حقوقی داره، اینجا ایران نیست، اینجا همه چیز حساب و کتاب داره. حتی یادتون می افته که یکی از دوستان گفته بوده که اگر  صاحبخونه بخواهد خونه رو بفروشد شما رو قبل از اتمام قراردادتون نمی تونه بیرون کنه. ولی اگر قراردادتون قبلاً تموم شده بوده ولی ادامه داده اید، بدون مشخص کردن زمان دیگر، باید 60 روز قبل به شما اطلاع بدهد که باید تخلیه کنید.

با شماره دادگاهه تماس می گیرید، می گویند که حکم دادگاه باید اجرا بشه، فرقی نمی کنه که شما مستاجر هستید یا نه. می گویید پس حق من به عنوان مستاجر چی می شه، می گویند که بله می دونیم، متاسفانه اینطوریه دیگه، شاید شما هم مشکلی نداشته اید و اجاره تون رو هم به موقع می دادید، ولی به هر حال شما قربانی مشکلاتی هستید که صاحبخانه تان با ندادن وام ایجاد کرده. شما بعد اینکه تخلیه کردید می توانید بروید از صاحبخانه قبلی شکایت کنید، البته مجبورید کلی خرج وکیل کنید، آخرش هم کسی که پول بانک رو نداده، و این مدت اجاره ها رو گرفته به جیب خودش سرازیر کرده، پول تو رو می خواهد بده؟؟

دوستان همه بسیج می شوند مشکل شما رو حل کنند:

-  یکیشون یک وکیل سراغ داره، ازش می پرسه، وکیله می گه قانون جدیده، بانک به شما لطف کرده یک هفته مهلت داده، می تونسته بگه از فردا پاشو! اگر وسایل داشته باشید بیرون می ریزند، هزینه اش رو هم ازتون می گیرند.

- یکی دیگه از دوستان سایت tenants.org.au رو معرفی می کنه، که یک سازمان غیر دولتی برای حفظ حقوق مستاجرینه، مشاوره هم داره، زنگ می زنید، می گن بله واقعاً متاسفانه همینطوره! حکم دادگاهه کاریش نمی شه کرد، همون موقع که گفتند میان و کلید ها رو عوض می کنند و پلمپ می کنند و اگه وسایل داشته باشید می مونه اون تو! 

- یکی دیگه سایت cttt.nsw.gov.au رو معرفی می کنه، می روید و مطلبی پیدا می کنید در این خصوص که می گوید مقاومت نکنید، و گرنه پلیس دخالت می کنه! زنگ هم می زنید، می گویند، بله، متاسفانه اینطوریه!

- یکی می گه به Fair Trading زنگ بزن، جواب همونه

خودتان هم در اینترنت می گردید ببینید قضیه چیه، تازه می فهمید که تنها نیستید، ملت زیادی به خاطر این قانون مسخره آواره شده اند! زبانتان هم خوب می شود، مثلاً کلمه foreclosure رو یاد می گیرید. کم کم مجاب می شوید که دنبال یک جای جدید باشید. 

خوشبختانه یک جایی پیدا می کنید با همون قیمت، با امکانات بهتر، ولی بدون View ی جای قبلی و احتمالاً با سر و صدای بیشتر به خاطر نزدیکی به ایستگاه قطار. می گویید جهنم دیگر، نمی توانیم وسایلمون رو بریزیم تو کوچه که! بیعانه (deposit) می دهید و تقریباً یک نفس راحت می کشید.

حالا که کلی اطلاعاتتان اضافه شد بگویید ببینم اگر بدانید که صاحبخانه تان بانک را دو در می کند و عنقریب است که بانک بیاید اینجا را تصاحب کند و شما را بیندازد بیرون چکار می کنید؟

1. اجاره تان را زودتر از موعد تمام می کنید ( یادتان باشد که طبق قانون مجبورید در این حالت تا پایان قرارداد اجاره را تا قرون آخرش پرداخت کنید)

2. اجاره تان را مثل بچه آدم سر وقتش می دهید، و انتظارش را دارید که یک روزی بانک سر برسه و شما رو بیرون بکنه

3. اجاره تان را نمی دهید، تا طبق قانون با شما برخورد شود و این دفعه صاحبخانه تان حکم تخلیه بگیرد و شما را بیندازد بیرون

4. راه حل دیگه ای هم هست؟

واقعی یا ساختگی؟؟؟
این داستان واقعی است و در 15 اکتبر 2008 برای مهندس ارنست در سیدنی اتفاق افتاده است! 
خدا ذلیل کند این اوزیها رو که یک قانونگذاری هم بلد نیستند. این بود اون چیزی که به خاطرش کره زمین رو نیم دور زده ایم؟؟

گلشیفته در سینماهای استرالیا

دیشب رفتیم فیلم Body of Lies ، انتظار داشتیم همه هموطن ها ریخته باشند اونجا و وقتی که گلشیفته فراهانی ظاهر می شه، با صدای سوت خود سالن را در اختیار بگیرند! ولی باور می کنید توی سالن جمعاً 10 نفر حضور داشتند. اون هم روز سه شنبه که نصف قیمته! بعد این فیلم خشونت بار زوج پشت سرمون، اشتباها فکر کرده بودند که فیلم عاشقانه دیده اند ...، از فیلم نمی گم، چون به هر حال الان DVD ش در اختیار همه هستش احتمالاً.

گلشیفته

سینماهای اینجا هم مثل همه کسب و کارهای دیگر حالت زنجیره ای دارد. در کل سه شرکت بزرگ Greater Unionو Hoyts و Village Cinemas کل سینماهای استرالیا رو در دست دارند که دوتای اول هم مال یک شرکت Holding است. توی مرکز خرید Westfield در Hornsby سینمای Greater Union هست. این سینما 9 سالن دارد، سالنی که ما این فیلم رو دیدیم حدوداً 400 نفر ظرفیت داشت، در مورد کیفیت که لازم نیست چیزی بگم. به خاطر تعدد سالن ها، یک فیلم در چند سالن معمولاً به فاصله زمانی کم (یک ربع تا 45 دقیقه) نمایش داده می شود، اگه دیر رسیدید، چیزی رو از دست نمی دهید.

قیمت بلیط 16.5 دلاره که در روز سه شنبه 11 دلار می شه، همراه بلیط می توانید پف فیل نیز بخرید. از طریق سایت Greater Unionنیز می توانید تکه هایی از فیلم ها را مشاهد کرده و بلیط برای سانس مورد نظرتان خریداری کنید. سانس های مخصوص بچه بغل ها چهارشنبه صبح است، که همه کسانی که بچه زیر 5 سال دارند می توانند فقط با خرید بلیط برای خودشان، بدون عذاب وجدان فیلم مورد علاقه شان را در سینما مشاهده نمایند.

در باب قیمت بنزین

اینجا قیمت بنزین بسته به زمان و محل متفاوته، توی یک مسیر که می روید، هر جایگاه یک قیمتی زده، طول هفته و جایگاه های مختلف را در نظر بگیرید به محدوده 1.40 تا 1.60 دلار لیتر بنزین Unleaded می رسید. سه شنبه نمی دونم چه خاصیتی داره که بنزین هم ارزونتره. بلیط سینما و پیتزا را هم سه شنبه ها ارزونتره! حالا یک ایده اینه که یک وب سایتی اگه باشه که محدوده مورد نظرتون رو بهش بدید و بگه الان ارزونترین پمپ بنزین کجاست. این سایت قبلاً اختراع شده، می توانید از سایت motormouth  این جستجو رو انجام بدهید. سایت CarsGuide هم از همین سایت استفاده کرده و نمودار و حداقل و حداکثر قیمت بنزین رو در شهرهای مختلف نشون میده و جستجو هم می کنه. حالا کل این قضیه برای 4-5 دلار این ور و اون وره! ما که فعلاً از این مشکلات نداریم.

هموطن های بچه محل ما!

مراکز خرید اینجا تا ساعت 5 بازه، فقط روزهای پنج شنبه تا ساعت 9 هست که بهش میگن Long Shopping یا Late night shopping، همچین هم Long نیستش البته، ما هم که عادت کرده بودیم تو ایران تا دیروقت توی مراکز خرید بچرخیم این لحظات رو از دست نمی دهیم. ظاهراً سایر ایرانی ها هم اینطوری هستند چون توی مرکز خرید Westfield واقع در Hornsby، پنج شنبه عصر راه به راه هموطن می بینیم و مشعوف می شویم. 

هموطن هایی که توی همین مرکز خرید کار می کنند هم کم نیستند، توی Coles سه تا پسر و یک دختر ایرانی کار می کنند، توی بانک ANZ یک خانم ایرانی هست، ... این منطقه داره ایرانی هاش زیاد می شه، خصوصاً ایرانی های هم سطح خودمان. ایرانی های اینجا بر دو نوعند، یک سری اونهایی که بیست سی ساله اینجا هستند و بیشتر از طریق پناهندگی و یا قاچاقی آمده اند، بیشتر هم Parramatta , Auburn و Black Town ساکن هستند، یک سری هم نسل جدید هستند که معمولاً تحصیل کرده و بیشتر IT کارند. این ور ها بیشتر نسل جدیدی ها رو می بینیم. یک سازمان همیاری دیگه برای این نسل جدیدیها لازمه.  

Eureka, Eureka! یافتم، یافتم

فکر می کنم کم کم دارم متوجه می شم فرق اینها با ما چیه. شاید بشه گفت فرق اصلی اینه که توی ایران ما برای انجام کار متوسل به قهرمانها و آدمهای کاردرست می شیم، و نمی تونیم یا نمی خواهیم (بدلیل کمال طلبی بیش از حد) آدمهای متوسط رو مدیریت کرده و خروجی تولید کنیم. کلی کار می ریزیم رو سر قهرمانهامون و اونها هم له می شوند زیر بار فشار کاری، آخرش می بینند یک عده دارند راست راست می گردند و بیشتر از اینها در آمد دارند، ول می کنند قبل از اینکه کار به نتیجه برسه میروند یک جای دیگه، کاره هم اینقدر پیچیده است که هیچ کس نمی فهمه چی به چیه، عملاً نمی رسه به اون مرحله بهره برداری درست و حسابی.

اینجا با یک تیمی از آدمهای متوسط یک خروجی هایی تولید می شه، کامل نیست، خیلی هم نقص داره، خیلی هم بد طراحی شده، ولی کار می کنه! چطور چنین چیزی ممکنه؟ پروسه اینو تضمین می کنه که خروجی همون خروجی مورد انتظار باشه. الان مثال از پروسه تولید نرم افزار خودمون می زنم شیر فهم شوید:

برنامه نویس که کار رو انجام میده، باید مشخص هم بکنه که چطوری باید Unit تست بشه، Test Case ها رو می نویسه، خودش بر اساس اونها تست می کنه، یک برنامه نویس دیگه هم باید این تست ها رو Review کنه، اینجا شاید نظر بده که این Test Case ها کفایت نمی کنه، یک سری Test case های دیگه هم اضافه کنند. بعدش باید System Test بشه، یعنی یک جایی مثل Production درست می شه و تغییرات اعمال می شه و تست انجام می شه. بعد Business Owner و IT Owner و Change Manager باید تایید کنند که چنین تغییری رو می خواهند در سیستم اعمال کنند بعدش توی یک محیط جداگانه ای اعمال می شه برای User Acceptance Test یا UAT (یو ای تی) کاربر نهایی اینجا تست می کنه، تایید که کرد اعمال می شه توی Staging دوباره تست می شه که مشکلی نداشته باشید، میره برای Production. سیستم های Staging و Production دست DBA هاست و تیم تولید دسترسی برای تغییر آن را ندارد.

قرار بود یک Job در SQL Agent زمان شروعش از 7:45 به 7 تبدیل شه. همه این مراحل براش طی شد، درسته اعصاب من نمی کشید، امروز توی این محیط اعمال کنم، فردا بیام ببینم توی ساعت 7 اجرا شده، بعد تو محیط بعدی، دوباره فرداش بیا ببین حله، بعدیها رو بده DBA ها به همین ترتیب انجام بدهند! آخرش هم که انجام شد همه به هم تبریک میگن! انگار شق القمر شده!

ببینید، به اندازه کافی نیرو دارند، نیروها لازم نیست از زندگیشون بزنند، راحت کارشون رو می کنند، دو هفته، سه هفته می روند مرخصی، آب از آب تکان نمی خورد، هزینه تغییر زیاده، کاربرها چون مجبورند خودشون تغییرات خودشون رو تست کنند، هی هر روز هزار تا تغییر لیست نمی کنند، مدیرها می فهمند هزینه تغییر زیاده، خلاصه اینکه سیستم تولید شده، هر چی هم آشغال باشه، باهاش کار می کنند، بهتر از سیستمی است که بهترین معماری رو داشته باشه آخرین تکنولوژی ها هم توش استفاده شده باشه ولی عملیاتی نشه! هر روز هم صد تا تغییر داشته باشید توی سیستم، آخرش یک سیستم غیر قابل اعتماد دستتون باشه.

من اعصاب ندارم می بینم Table هاشون Primary Key نداره، ولی کار درست رو اینا می کنند. اینطور نیست؟

محیط کار چند فرهنگی

امروز می خواهم یک مقدار فضای چند فرهنگی (Multi cultural) اینجا رو تشریح کنم. توی محیط کارم، توی یک تیم هشت نفره هستیم:

- مدیر تیم یک خانم میانسال اهل مالزی است. ده دوازده سالی است که استرالیاست و توی بانک ها و شرکت های مالی مختلف مدیر پروژه بوده. 
- رئیس مستقیم من پاتریس، بزرگ شده استرالیا و متولد جزیره موریس (تبعیدگاه رضاشاه) است. از لهجه غلیظ استرالیاییش نمی تونید متوجه بشید که اصالتاً استرالیایی نیست ولی زبان اصلیش در دوران کودکی، فرانسوی بوده. 
- استیو متولد استرالیاست، ولی پدر و مادرش یونانی هستند و از یونان مهاجرت کرده اند. خودش هم یونانی بلد است. هم صحبت کردن و هم خواندن و نوشتن. 
- بروس نیوزیلندی است و اطلاعات تاریخی و جغرافیایی خوبی دارد، وقتی فهمید ایرانی هستم خودش شروع کرد از Persian Empire صحبت کردن و گفتش که بزرگترین امپراطوری تاریخ بوده و یک زمانی شما و استیو اینا جنگ اساسی کرده اید! در خصوص حمله مغولها و چنگیز خان و کوبلای خان (البته با تلفظی که داشت نمی شد به راحتی متوجه شد) هم اطلاعات داشت. میدونست اسم شاه ما شاه بوده و ... ، بقیه اینقدر اطلاعات نداشتند و یا حتی نمی دونستند ایران دقیقا کجاست رو نقشه.
- هلن چینی الاصل متولد استرالیاست. چینی هم بلده هم صحبت کردن و هم خواندن و نوشتن. 
- یان 50 ساله، استرالیایی است و پدر و مادرش هم استرالیایی هستند. خیلی سریع صحبت می کنه، من قسمت های زیادی از حرفهاش رو معمولاً متوجه نمی شم. خیلی علاقمنده، در مورد ماه رمضان و عید فطر و تقویم ایرانی بهش گفته ام، خودش رفته بود از اینترنت در مورد Persian Calendar یک چیزهایی پیدا کرده بود.
- ایندرا اندونزیایی است، اینجا دانشجو بوده و یک جورایی داره اینجا کاراموزی می کنه. ایندرا کاتولیک است ولی می گوید 90 درصد اندونزیایی ها مسلمان هستند. اسمش سه قسمتی است ولی می گوید همه این سه قسمت مستقل از نام پدرش هست.یعنی First Name و Middle Name و Last Name دارند ولی Last Name شان ربطی به پدر یا مادر ندارد!

در سایر تیم ها هم قیافه های هندی و چینی به اندازه کافی می بینید، کسانی که لهجه استرالیایی دارند نیز به وفور وجود دارند و در جلسات متوجه شدن همه حرفهاشون واقعا سخته. یک بحثی که دوستان هم قبولش داشتند اینه که خیلی زیاد حرف می زنند و یک چیز رو صد بار توضیح می دهند، به خاطر همین یک قسمت رو هم متوجه نشین چیزی از دست نمی دهید!

الان اونجا ساعت چنده؟

یک سئوالی که در هر تماس می تونید بپرسید اینه که الان اونجا ساعت چنده؟ اختلاف ساعت اینجا یک وقت هایی 5.5 ساعته یک وقت هایی 6.5 و یک زمانهایی 7.5 ساعت! حالا چطوری می شه که اینطوری می شه؟ وقتی ایران بهار می شه اینجا پاییزه شما جلو می کشید ما عقب می کشیم. اختلافمون می شه 5.5 ساعت. وقتی که ایران پاییزه اینجا بهاره شما عقب می کشید ما جلو می کشیم اختلاف می شه 7.5 ساعت. یک وقت هایی هم برزخه ما جلو کشیدیم شما هنوز عقب نکشیدید و یا بالعکس، که میشه 6.5 ساعت. الان تو برزخیم. شنبه شب می کشیم جلو، مشیم 7.5
اینکه ما جلوتر هستیم و آفتاب ما زود تر از شما طلوع می کند که دیگه نیازی به گفتن نداره؟ حالا اگه یاد گرفتید بگید ببینم الان ساعت اونجا چتده؟
پی نوشت: این لینک نشان می دهد کجا الان ساعت چنده!

چی بیاریم؟

در خصوص آوردن وسایل، نظرات افراد مختلف و ضد و نقیض است. مثلاً در خصوص آوردن وسایل در یکی از وبلاگ ها با کلیت مطلب موافق هستم ولی با نتیجه گیری نه! در یکی از اولین پست ها در این خصوص یک چیزهایی گفته ام، نکات تکمیلی را در اینجا می آورم.
 
به نظر من تشخیص اینکه چه وسیله ای بیاوریم، و چی نیاوریم خیلی سخته، نمی شه تک تک قیمت ها را مقایسه کرد، چون Brand ها هم فرق دارد. ما ایرانی ها ماشا الله در خصوص همه چیز عادت داریم بهترین Brand های اروپایی رو استفاده کنیم، که در استرالیا جنس های اروپایی بدلیل فاصله گرون هستند و در عوض، Brand های استرالیایی هست که ما معمولاً  نمی شناسیم، ولی عمدتاً کیفیت جنس های اروپایی رو ندارند.
 
مثالی که می توان در این خصوص زد ظروف آشپزخانه تفال فرانسه است، که عین همان جنس که در ایران موجود است اگر اینجا پیدا کنید 1.5 تا 2 برابر قیمت دارد. بنابراین یک مجموعه ظروف تفال که در ایران 130 هزارتومان است، اینجا 200 هزارتومان به بالا در می آید، شما اگر 30 هزار تومان هم هزینه فریت بدهید، باز هم حداقل 40 هزار تومان سود کرده اید. این قضیه در حالتی که شما وسیله ای را در خانه دارید و لازم نیست بخرید بیشتر خودش را نشان می دهد. یعنی اگر شما با 30 هزار تومان هزینه آن را نیاورید اینجا باید 200 هزار تومان هزینه کنید.
 
مسئله دیگری که وجود دارد اینست که شما تا اینجا جا نیفتاده و کار پیدا نکرده اید دلتان نمی آید با این قیمت ها در استرالیا خرید کنید، حتی بعداً که درآمدتان در سطح مناسبی قرار می گیرد باز هم تا مدت زیادی همه قیمت ها به نظرتان گران می آید، و به دلیل اینکه نمی توانید خودتان را برای پرداخت این قیمت ها راضی کنید تن به خرید اجناس با کیفیت پایین تر می دهید که باز هم بالاخره ناراضی هستید.
 
بحث دیگری که بعضاً دوستان مطرح می کنند خرید در زمان حراجی ها ست. اگر در زمان حراجی ها مثل حراجی های قبل از پایان سال مالی (آخر June)  و حراجی های آخر سال اینجا باشید مسلماً بعضاً قیمت های معقول می بینید، ولی در نظر داشته باشید که شما در ابتدا، می خواهید اینجا خونه که گرفتید سریع وسایل لازم را جورکرده و مستقر شوید، که سریع بروید دنبال کار بگردید، اگر اینجا بخواهید به فکر خرید آن هم با قیمت مناسب باشید اذیت می شوید.
 
در کل جمع بندی من اینست. شما غیر از وسایل بزرگ مثل مبلمان، یخچال، لباسشویی، ... هر چی که برای زندگی لازم دارید فریت کنید. در کل هرچی بار بیشتر داشته باشید هزینه متوسط فریت به ازای هر کیلو برایتان پایین تر در می آید. در کل علاوه بر هزینه فریت در فرودگاه امام که تقریبا کیلویی 3 دلار است، هزینه های این ور رو هم حساب کنید کیلویی 4 تا 5 دلار برایتان در می آید. بنابراین علاوه بر استفاده از وسایل موجودتان، آرامش خاطر روزهای اولیه این ور رو هم خواهید داشت.
 
در ضمن توصیه اکید من اینست که لباس و کفش مورد نیاز یک سالتان را فریت کنید تا اینجا انگشت حسرت به دندان نگزید. اینجا کفشی را که 150 دلار بالاش پول می خواهید بدهید، نصفش را در ایران بدهید کفش دست دوز تبریز می توانید بگیرید. یا پولی که بابت کت شلوار معمولی باید اینجا بدهید، در ایران با همان هزینه می توانید از هاکوپیان خرید کنید.
 
پی نوشت: یکی دو هفته بعد از رسیدن به استرالیا بارهای فریت شده می رسند و باید برای ترخیص آن اقدام کنید. علیرغم اینکه یکی از دوستان که قبلا تجربه این کار را داشت مرا در این کار همراهی کرد باز هم کار راحتی نبود، همه چیز تبدیل به علامت سئوال بزرگ می شود. وجود اون دوستم باعث شد که به هزینه های اضافه مثل بازرسی نخوریم. 

یک ذره فرهنگ یاد بگیرید...

اگر عطسه کردید باید معذرت خواهی کنید، ولی می توانید هر چقدر دلتان می خواهد در اماکن عمومی فین کنید، لازم نیست به خجالت بکشید. باید به صدای فین کردن هم عادت کنید چون هر روز دو سه بار این صدا رو تو محل کار، داخل ترن،  ... می شنوید.

مصافحه یا Handshake فقط در اولین بار آشنایی بکار می رود و همراه Nice to meet you بکار می رود و کاربرد هر روزه ندارد. این توصیه دوستان بود که روز دوم کاری می خواسته با همکارش دست بده، بنده خدا چشاش چهارتا شده بود! 

وقتی می خواهید از دری عبور کنید مستحب موکد است که در را نگهدارید و بگویید After you و یا اگر گفتند After you رد شوید و بگویید Thank you ، ایرانی بازی در نیاورید هی بگویید نه جون من نمیشه، اول شما After you! نگهداشتن در برای کسی که از پشت سر شما می آید نیز نشانه شخصیت شماست. اوزی ها رعایت می کنند، چینی ها خیلی از این کارا بلد نیستند.