مانور ذوالفقار 3 با رمز یا علی

دیروز قرار بود توی شرکت پروسه BCP بصورت آزمایشی اجرا شود. BCP یعنی Business Continuity Planning . شرکت خودش را برای روزی آماده می کند که یک مشکل داخلی مثل حمله هکرها یا ویروس، یک مشکل منطقه ای مثل زلزله و یا حملات تروریستی (مثل حملات یازده سپتامبر) یک مشکل ملی مثل بیماری فراگیر (بعنوان مثال سارس)  بروز کند. شرکت باید قادر باشد سیستم های خود را در همه سطوح بازیابی کرده و به سرویس خود ادامه دهد.

قضیه BCP خیلی گسترده تر از گرفتن پشتیبان از دیتابیس ها و نگهداری آن در یک ساختمان یا شهر دیگر است. در شرکت برای هر کدام از سرورهای موجود یک سرور پشتیبان برای BCP در شهر دیگر (ملبورن) در نظر گرفته شده است و در بازه های زمانی مشخص بروز می شوند. مهمتر از همه زندگی کارمندان هست. یک رویه مشخصی تعریف شده که یک نفر شروع می کند به تماس گرفتن با یکی دو نفر دیگر و از زنده بودن آنها اطلاع حاصل می کند و اطلاع می دهد که BCP شروع شده است، آنها هم باید باید با چند نفر دیگر تماس گرفته و پروسه را دنبال کنند و الی آخر. در نهایت هم مشخص می شود کی زنده است کی مرده، و هم همه خبر دار می شوند که پروسه BCP شروع شده و هر کسی باید وظیفه خودش را انجام دهد تا همه چیز بطور کامل Recover شود و شرکت همانند زمان قبل از اتفاق به حیات خود ادامه دهد.

من با این مانور واقعاً موافقم. چون یک ضرب المثل چینی هست که میگه بک آپی که تا حالا Restore نشده روش حساب نکن، چون فرقی با وجود نداشتنش نمی کنه. با مانور ذوالفقار 3 واقعاً بیشتر مشکلاتی که ممکنه در روز واقعه داشته باشید تجربه می شود. فکرش را بکنید شرکتی که دفتر مرکزی آن در برج های دوقلو قرار داشتند به فرض اگر همه کارمندانش هم زنده مانده باشد باید برود غاز بچراند؟ یا واقعاً می تواند پس از یکی دو روز خودش را پیدا کند و به سرویسش ادامه بدهد؟

یک مقدار در مورد پروسه BCP در اینترنت گشتم، برای خودش داستانی دارد. British Standards Institution یا BSI برای آن استاندارد BS 25999 را وضع نموده است. بخوانید، یاد بگیرید، به ما هم بگویید.

کار برای مهندسین برق در استرالیا

یکی از دوستان مهندس برق - الکترونیکه ، ویزاش اومده می خواد بیاد استرالیا، تو انتخاب شهرش مونده، دوستانی که رشته شون برقه و یا اطلاع خاصی در خصوص کار برای مهندسین برق دارند لطفا کمک کنند و خانواده ای را از نگرانی در بیاورند.

اجرتون با آقا ...

نکاتی در خصوص کار برای IT کارها

پست قبلی در مورد محل کار رو دادم، می خواستم لپ مطلب رو بگم که فعلاً خیلی با کار اینجا حال نمی کنم، که ملت افتادند به جون هم. اینجا که هستم خیلی کارش حساب کتاب نداره، همه شون دارن دور خودشون می چرخند. هفت نفر تو تیم هستند، علیرغم اینکه خیلی در ظاهر احساس کم کاری نمی کنید، خروجی شون اندازه یک نفر هم نیست. یعنی واسه این حجم کار تو ایران بود بیشتر از یک نفر اختصاص داده نمی شد، کاره هم رله تر از این بود.

یک مسئله ای که هست، دوستان هم این مشکل رو دارند اینه که زمانی که برای یک کار در نظر می گیرند خیلی زیاده! یک کار کوچک رو اسمشو میذارن پروژه، کلی نیرو هم بهش اختصاص می دهند، شما هم اگر سریع انجامش دادید، بیکار می مونید! این قضیه توی شرکت های بزرگتر بیشتره. شرکتهای کوچکتر سعی می کنند کار بکشند. ولی در هر صورت چون کارمندها اینجا خیلی به ریلکس بودن عادت کرده اند این قضیه زیاد دیده می شه. سه تا از دوستان (با خودم چهار نفر) از کار راضی نیستند، دلیلش هم اینه که احساس می کنند کار بیشتر و مفید تر از این می توانند انجام بدهند و الان داره نیروشون هرز میره! دو تا از دوستان دیگر مشکلی از این نظر ندارند که یکیشون توی شرکت کوچک و یکیشون توی یک شرکت مشاوره نرم افزار کار می کنند.

اینجا یک برنامه نویس یا باید بره توی شرکت هایی که کارشون آی تی نیست، مثل بانک ها و بیمه ها و شرکت های مالی اعتباری (Financial) که معمولاً رویه های جا افتاده برای انجام کار دارند. یا شرکت های نرم افزاری که عموماً شرکت های مشاوره هستند و شما رو می گیرند که با قیمت بالاتر به شرکت های دیگر برای مدت محدود بفروشند. یک وقت هایی هم کار ندارند شما را رو نیمکت نگه میدارند، واسه خودتان مطالعه می کنید، قرارداد جدید گرفتند دوباره شما رو بفرستند تو سایت مشتری. این جور کارها زبان و مهارت های ارتباطی خوب لازم داره و معمولاً بالاترین حقوق ها هم تو چنین کارهایی است. در عوض واقعاً باید کار کنید، به اندازه مورد قبلی Relax نیست. حالت سوم هم شرکت های کوچکتر نرم افزاری یا غیر نرم افزاری است که هم حقوقشون کمتره، هم امکانات و راحتی محیط کارهای بزرگ رو نداره.


تو ایران می نشستیم فکر می کردیم اینجا آخر متدولوژی هستند. از این جور چیزا خبری نیست! موقع مصاحبه ازتون می خواهند که بلد باشید، خصوصاً متدولوژیهای Agile مثل XP و Scrum و Test Driven Development، در عمل می بینید بزن برویی عمل می کنند. حالا چطوریه که اینها وضعشون از ما بهتره من نمی دونم.

یک چیزی که برام جالب بود اینه که یکی دو جا مثل بانک ANZ و اداره راه و ترابری (RTA) دیدم  سیستم های تحت داس دارند (منظورم صفحه سیاهه، شاید هم یونیکس و ... باشه) با Telnet وصل می شوند و استفاده می کنند. و چقدر تعجب می کنید وقتی که می بینید توی بانک برای اینکه حساب برای شما باز کنه اطلاعاتتون رو در دو سیستم مختلف وارد می کنه و بعد میاد توی وب چک می کنه که هر دو تا یکی باشند و Spaceهای اضافه رو حذف می کنه که دو تا رو یکی کنه! اگه به کاربر ایرانی بگید با چنین سیستمی کار کنه دو روزه سیستم رو هوا می کنه! با این وجود این بانک داره سرویسش رو به بهترین نحو می ده، شما همه کارهای بانکی تان را از طریق اینترنت می تونید انجام بدهید، و مشخصه که چند تا سیستم رو که توی پلتفرم های مختلف هستند به هم لینک کرده اند که تونسته اند چنین امکاناتی برقرار کنند. کارهای Integration یا EAI هم کم نبود اون موقع که دنبال کار می گشتم. نرم افزارهای Web Methods و نرم افزارهای شرکت TIBCO و Biztalk و ... رو استفاده می کنند. الان هم که خوره Sharepoint و Infopath و ... شده اند. 

حالا به نظر شما چه جور جایی آدم بره کار کنه خوبه؟

به زبان آذری .... فریا.......د خواهم زد!

ابی می آید استرالیا، از 28 نوامبر تا 7 دسامبر، در استرالیا و نیوزیلند خواهد بود. برنامه دقیقش هنوز مشخص نیست. فرصتی خواهد بود تا از نزدیک ببینیم و در حالیکه مسحور کیفیتش هستیم با آواز  خلیج، به زبان مادری فریاد بزنیم. حالا باز بگین جو گیر شد! خدا وکیلی ابی یک چیز دیگه است. نوشافرین هم سوم اکتبر سیدنی است، فروش بلیط هاش رو از هفته قبل شروع کرده اند. ما که نیستیم.

در آداب وبلاگ خوانی

واکنش دوستان به آخرین پست که در خصوص توصیف محیط کار فعلی من بود برایم خیلی جالب بود. تا حدی نشان دهنده این بود که پیام مورد نظر من به درستی منتقل نشده است. لازم می دانم چند نکته را در اینجا ذکر کنم تا در خواندن مطالب وبلاگ به کارتان بیاید:

1. مهندس ارنست یک وبلاگ است نه سایت. در وبلاگ عنصر زمان کاملاً حائز اهمیت است. وبلاگ به همراه نویسنده خود به بلوغ می رسد. بنابراین کسانی که در میانه راه به جمع خوانندگان می پیوندند برای رسیدن به جمع بندی در یک موضوع، باید مطالب قبلی در خصوص آن موضوع را نیز مطالعه نمایند. یک پست ممکن است کلیه نکات مثبت و منفی یک موضوع را در بر نگیرد و به تنهایی دید بیش از حد مثبت یا بیش از حد منفی به شما بدهد، که مسلماً هدف نویسنده نمی باشد.البته در پست های آتی سعی می کنم نکات مثبت و منفی را در یک پست داشته باشم تا تصویر غیر واقعی ارائه نکرده باشم.

2. به عنوان خواننده وبلاگ به نظر من باید تمرکزتان روی دریافت پیام باشد نه روانکاوی شخصیتی نویسنده و قضاوت در مورد حالات روانی نویسنده! پی بردن ذوق زده یا هیجان زده بودن نویسنده، تغییری در واقعیت تصویر شده حاصل نمی کند.

3. نوشتن یک مطلب دلیل بر این نیست که نویسنده چنین چیزهایی را قبلاً ندیده است یا در ایران وجود ندارد! بلکه صرفاً هدف توصیف کامل است، و ارائه یک مدل موفق که در عمل کار می کند. برداشت و استفاده به عهده خواننده است.

4. در زمینه هایی که نویسنده تجربه کافی را شخصاً و یا به واسطه نظر دوستان باتجربه تر در اختیار داشته باشد نسبت به تعمیم آن اقدام می کنند. و این تعمیم از ساختار جملات به راحتی قابل استنتاج است. وقتی گفته می شود مردم اینجا فلان چیز را بد می دانند، یا مرکز خریدهای اینجا معمولاً تا ساعت 5 باز است بدین معنی است که نویسنده در این زمینه ها تعمیم را انجام داده است، ولی وقتی گفته می شود محیط کار من این شرایط را دارد، کاملاً مشخص است که تعمیمی صورت نگرفته است و دلیل آن نیز تجربه کم نویسنده است. بنابراین تعمیم توسط خواننده درست نمی باشد مگر اینکه چند تجربه دیگر را در وبلاگ های دیگر مطالعه نماید.

5. تجربه وبلاگ نویسی من محدود به این چهار ماه است، نظر های شما چه در جهت موافق چه مخالف به من در نحوه بیان مطالب کمک می کند. پس نظر بدهید تا علاوه بر مهندس خوب شدن از اجر معنوی هم برخوردار گردید.

والسلام علی من التبع الهدی
بیست و چهارم شهریور سنه یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت خورشیدی
مهندس ارنست

در باره محیط کار خود هر چه می دانید بنویسید.

می خواهم یک مقدار در مورد محیط کارم بگم. یک شرکت نسبتاً بزرگه که تو کارهای مالی ( مثل وام دادن و Superannuation و ...) کار می کنه، حدود 1000 نفر پرسنل توی 5 تا کشور داره که 200 نفرشون IT هستند. تو ایران شرکت توی این ابعاد حداکثر چهل نفر نیروی IT داره. تازه بیشتر نرم افزارها رو خریداری کرده اند، خودشان خیلی Develop نمی کنند.خود IT پنج سطح سازمانی داره. شعبه سیدنی 5 طبقه از یک ساختمان سی و چند طبقه است که یک طبقه اش مال IT است. البته تیم 7 نفره ما توی اون طبقه نیست. توی هر طبقه سالن پارتیشن بندی شده هستش که طوری طراحی شده که به ردیف گل های آپارتمانی کاشته اند. این گل ها اینقدر زیاد هستند که در ابتدا شک می کنید که نکنه اینها مصنوعی باشند، و پس از تحقیقات فراوان می بینید که طبیعی هستند. توی طبقه IT ابزار لهو و لعب مثل مینی گلف، پینگ پونگ، فوتبال دستی و بازی کامپیوتری هست.

میزها بزرگ هستند و مونیتورهای 17 اینچ LCD با یک بازویی به میز متصل هستند که براحتی جایش را می توانید تنظیم کنید. حد فاصل بین میزها در هر دوسمت وایت برد نصب شده و به تعداد کافی آهنربا جهت نصب کاغذ هست. بعضی ها دو تا مونیتور دارند کنار هم. موس را از این مونیتور می کشند می افتد در اون یکی مونیتور، حالشو می برند و بعضی ها که کارهای مربوط به سرمایه گذاری و... انجام می دهند تا 4 تا مونیتور دارند که دایم در حال چک کردن نمودارهای سهام ها هستند. 

برای ورود به محوطه اداری نیاز به کارت دارید، ارباب رجوع ها فقط می توانند وارد طبقه ای بشوند که Reception در آن قرار دارد. بدون کارت حتی نمی توانید دگمه طبقات دیگر را در آسانسور بزنید. یک دستگاه بزرگ کپی هست که کار پرینتر و فکس رو هم می کنه. و پرینت را که فرستادید می روید با نزدیک کردن کارتتان به Pos آن شما را شناسایی کرده و پرینت های شما را شروع می کند. اینطوری درواقع آمار اینکه کی چقدر پرینت یا کپی گرفته هم دارند.

برای ارتباط و برنامه ریزی کارها از Outlook استفاده می کنند. در بدو ورود یک email داخلی برایتان تعریف می کنند و بیشتر ارتباط ها توسط email صورت می گیرد.مشکلی در سیستم دارید یک email به Help Desk می زنید، فوری جواب می دهند. زمان جلسه می خواهند بگذارند یک Calendar به همراه email می فرستند، موافق باشید Accept می کنید و می رود در Calendar خودتان، و خود Outlook هم یک ربع قبل از جلسه بهتون گیر میده. این روش را برای برنامه ریزی استفاده از اتاق های جلسات، لپ تاپ ها، وسایل نقلیه و ... هم استفاده می کنند، اتاق جلسات را که رزرو کرده اید در همان زمان برنامه ریزی شده می روید کارتتان فقط در همان زمان برنامه ریزی شده می تواند در اتاق جلسات را باز کند. البته انصافا به ازای هر پنج شش نفر یک اتاق جلسات هستش، از این نظر کم نمیاد.

یک سایت داخلی هم داریم که توش خبرهای مربوط به شرکت هست. اطلاعات همه افراد، عکس و سمت و افراد زیر دست و بالادست شان و email و شماره تماس شان را می توانید از اینجا پیدا کنید. برای تازه واردها انصافاً خوبه. من بدون اینکه بعضی هاشون رو دیده باشم، ایمیلی ارتباط برقرار کرده و مشکلاتم رو حل کرده ام. یک یوتیوب داخلی هم دارند راه می اندازند که مدیر عامل جدید که قبلاً معاون مدیر عامل بود، چند روز قبل پیام خودش رو به گوش کارمندان عزیز رسوند. 

مهندس ارنست دامنه دار شد!

مهندس ارنست به حول و قوه الهی(!) و جهت رفاه حال هموطنان عزیز اقدام به ثبت دامنه http://www.mohandesernest.com نموده است، از کلیه دوستانی که محبت کرده لینک داده اند درخواست می گردد لینک را به آدرس فوق تغییر دهند. تشکر می شود.

اندر باب موبایل

موبایل اونجا ارزونتره یا گرونتره؟ موبایل بیاریم یا بیاییم اونجا بخریم؟
این سئوالها واقعاً سئوالهای سختی هستند و یک مقدار بستگی به تصمیم خودتان دارد. من سعی می کنم نکاتی را که باید توجه بکنید بگویم، تصمیم با خودتان.اینجا خرید و فروش گوشی موبایل، معمولاً به همراه Plan های مختلف خط موبایل انجام می شود، و این Plan ها از نظر میزان مصرف مجاز ماهانه و قیمت و نوع گوشی و مبلغی که باید ماهانه بپردازید تفاوت دارند و مقایسه این Plan ها به تنهایی سخت است چه برسد به اینکه بخواهید قیمت گوشی را این وسط استنتاج کنید. این قضیه منحصر به موبایل نیست، شما هر کاری که می خواهید بکنید اینقدر انتخاب های متفاوت با شرایط متفاوت از شرکت های مختلف دارید که در نهایت ترجیح می دهید به جای محاسبات پیچیده، استخاره کنید! 

در کل دو انتخاب در پیش رو دارید. Prepaid بگیرید یا Plan های بلند مدت! Prepaid به دوصورت با گوشی و یا فقط خط قابل خریداری است ولی Plan ها همراه گوشی هستند. گوشی های گران تر در Planهای گرانتر عرضه می شوند. آنچه انتخاب شما را محدود می کند اینست که بعضی از شرکت ها، اگر بیکار باشید به شما Plan نمی فروشند! Prepaid هم گران در می اید. در عرض ماه اول من 60 دلار Prepaid مصرف کردم .یعنی اینکه هر چه زودتر تصمیم تان را بگیرید و بروید روی یک Plan به صرفه تر است.

در Plan هایی که می بینید، می نویسند Nokia N95 با Cap $49 مصرف ماهیانه تا 350$ یا گوشی iPhone با Cap $49 مصرف ماهیانه تا 300$ . Cap چیست؟ و ما ادریک ما Cap؟ Cap از نظر لغوی به معنای حد بالا (Upper Limit) است و باعث می شود شما با پذیرفتن یک حد متعارف مصرف ماهیانه، بطور مستمر هر ماه مبلغی را به حساب اپراتور سرازیر نمایید. تعرفه های اینها معمولاً خیلی متفاوت نیست و روی Plan ها مانور می دهند. بنابراین وقتی می گوید ماهی 350$ می توانید استفاده کنید یعنی اینکه اگر Prepaid گرفته باشید و همان مقدار مصرف کنید باید 350$ هزینه کنید. یک نکته دیگر اینست که معمولاً روی Plan ها یک میزان مشخصی تماس با موبایل و بعضا حتی شماره ثابت همان اپراتور رایگان است. در مثال 49 دلاری فوق 240 دقیقه هم تماس مجانی با موبایل های همان اپراتور هست. بنابراین اگر دوستان و آشنایانی اینجا دارید ترجیحاً از همان اپراتوری بگیرید که آنها گرفته اند، چون بیشتر تماس هایتان احتمالاً با آنها خواهد بود.

یک چند تا از اپراتورهای موبایل اینجا رو هم ذکر کنیم
. اینجا Telstra یک جورایی همراه اول اینجاست.دولتی و گرونه ولی همه جا رو پوشش می ده. بعدش Optus و Vodafne هستند، Virgin mobile و Three و TPG و الی آخر . ما از Three گرفتیم چون دوستان Three بودند. Three جزو اولین شرکت هایی بود که سرویس 3G داشت، بقیه 2G بودند. تا جایی که سواد من می کشه 3G برای اتصال به اینترنت مناسب تره، یعنی کلاً سیستمش فرق می کنه. Three خودش همه جا پوشش نداره، و جاهایی مثل خارج از شهر یا داخل ایستگاه های قطار خودش آنتن نداره ولی با Roaming این امکان را فراهم می کنه، ولی ممکنه تو قطار که دارید صحبت می کنید می خواهد از Three به Roaming بره قطع بشه و لازم بشه دوباره تماس بگیرید. ما Plan 29$ رو گرفتیم که ماهی 10$ هم تخفیف خورده بود. این Plan رو به آدم های علاف هم می دادند، فقط به توصیه دوستان وقتی پرسیدند چیکاره هستی؟ گفتیم Home Duty ( امیدوارم که فحش نبوده باشه!)، آقاهه هم یک جورایی نگاهمون کرد که یعنی آهان، از اون لحاظ!!! من خودم گوشی داشتم، یک گوشی هم اینها دادند، الان بلا استفاده مانده، باید تو EBay بذارم بفروشم .

جمع بندی اینکه اگر گوشی دارید بیاورید، یک وقت دیدید همون اول امکانش نیست Plan بگیرید، حداقل بتونید با Prepaid سر کنید یک مدت. ولی در کل گوشی های معمولی ( حدود دویست هزار تومان در ایران) اینجا هم همان قیمت است و چه بسا ارزان تر، با Prepaid می توانید بگیرید. اگر می خواهید یک گوشی آه ه ... بخرید، به نظر من همینجا روی یک Plan بگیرید که یک جورایی انگار قسطی گرفته اید. البته توجه کنید که اینجا بعضی گوشی ها در انحصار بعضی اپراتورها هستند. مثلاً iPhone 3G را فقط Optus و Vodafone آورده اند. باید ببینید Plan هایشان می صرفد یا نه؟ 

راستی اینجا از یک اپراتور یک شماره گرفتید می توانید آن شماره را به اپراتورهای بعدی تان منتقل کنید و با تغییر اپراتور لازم نیست حتماً شماره جدید بگیرید.

 

وضعیت سفید اعلام می گردد!

امام صادق می فرماید: مزد کارگر را قبل از اینکه عرقش خشک شود بدهید
اولین حقوق رسید قبل از اینکه عرقم خشک شه! مزه کوکو داد انصافاً (همشهری ها می فهمند!)، کفگیره به ته دیگ خورده بود. همان اندازه که خرج کردن اینجا سخته، وقتی همه چی رو پنج شش برابر ایران می خرید، حقوق گرفتن به همان اندازه لذت بخش است. یکدفعه می بینید برای کار چهار پنج روز معادل یک ماه حقوق ایران دریافت کرده اید. 

ما Contract یها یک جورایی روزمزد هستیم دیگه! اول هر هفته (دوشنبه ها) باید Time Sheet پرشده رو بدم رئیسم امضا کنه بفرستم برای Agency، چهارشنبه شب حقوق اون هفته رو واریز می کنند. کسانی که کار Contract می کنند معمولاً خودشان هم شرکت ثبت می کنند و از طریق آن شرکت قرارداد می بندند. ما تازه کاریم، فعلاً این وسط Agency هستش که قرارداد رو بسته و من در واقع از Agency حقوق می گیرم.

از بابت محیط کار هم واقعاً نگرانی وجود ندارد، تجربه کنید می بینید که اصلاً سرعت ما با اینها تنظیم نیست، ما عادت داریم کار محول شده را سریع انجام بدهیم ولی اینها اصلاً چنین انتظاری از شما ندارند! به محیط کار یک جور دیگه نگاه می کنند، یکی دو هفته ای یک کاری براشون بکنم که هر وقت با دیتابیس کار می کنند منو دعا کنند!

مهاجرت کنید تا دانشمند شوید!

منظورم حدیث نبوی "اطلبوا العلم ولو بالصین" نیست. مسئله اینست که شما صرفاً به خاطر مهاجر بودنتان دانشمند هستید. سئوالاتی از قبیل " مهندس جان، وضعیت کار آرایشگری تو بریزبین چطوره؟"، "خطر ابتلا به سرطان پوست در استرالیا را چطور ارزیابی می کنید؟"، "چند درصد جمعیت اونجا ترک هستند؟" .... از شما پرسیده می شود که باید بلد باشید! یک نفر نیست بگوید این سئوال ها را از خود شما در خصوص ایران بپرسند جوابی دارید؟ من تو سیدنی چه خبر از بریزبین دارم! اون هم در زمینه ای که اصلا الفبایش را هم نمی شناسم! یک سری از این سئوالات نیاز به تلاش چند ساله یک تیم تحقیقاتی دارد که در نهایت هم می گویند به نظر ما اینطوریه! و جواب قاطع و صد در صد درست برایش متصور نیست. به هر حال منبع مناسب برای یافتن جواب چنین سئوالاتی اینترنت است و تنها تفاوتی که من با شما دارم اینست که سرعت دسترسی به اینترنت اینجا بیشتر است!

البته اگر مثل مهندس ارنست پسر خوبی باشید می توانید جواب همه این سئوالات را از اینترنت پیدا کنید. هم مطلبتان جور می شود، هم دانشمند می شوید. 

مردم استرالیا

کسانی که می خواهند مهاجرت کنند یک سئوال اساسی معمولاً تو ذهنشون هست و اونهم اینه که استرالیایی ها برخوردشون چیه با مهاجر ها و خصوصاً مهاجر های ایرانی. شاید حسی که مهاجرهای ایرانی در کشورهای اروپایی مثل آلمان داشتند و ایرانی ها رو خیلی تحویل نمی گرفتند و بهشون می گفتند کله سیاه! این نگرانی رو ایجاد کرده. الان نمی دونم هنوز هم چنین شرایطی در کشورهای اروپایی حاکم هست یا نه. (دوستان مقیم اونجا لطفاً نظر بدهند)

یک نگاه به ترکیب جمعیتی استرالیا نشان می دهد که 63 درصد افراد مقیم استرالیا مهاجرند. البته خود استرالیایی ها (که بهشون Aussie یا Ozzy گفته می شه)  هم خیلی قدمت ندارند. این یعنی اینکه شما در استرالیا به خاطر مهاجر بودنتان انگشت نما نیستید. اینقدر قیافه های چینی و هندی و ... می بینید که چنین حسی رو کاملاً فراموش می کنید.

در برخورد با استرالیایی ها هم اصلیت شما تغییری در رفتارشون ایجاد نمی کنه. این تجربه خود من و دوستانی است که سالیان سال اینجا بوده اند. رفتار خوبشون رو با همه دارند. خیلی زود صمیمی می شوند، یک تعارف کوچک بکنید به خانه تان هم رفت و آمد می کنند. خانواده برایشان مهم است. اهل گشت و گذار و لذت بردن از زندگی هستند. پیرمردها و پیرزن هایشان را می بینید اینقدر شارژ هستند که تعجب می کنید چون هم سن های اونها تو ایران چند تا کفن هم پوسانده اند. بازنشسته هایشان به جای نشستن در خانه و افسرده شدن، در جاهای مختلف داوطلبانه و بدون دریافت حقوق کار می کنند.
 
چند روز پیش توی مرکز آموزش زبان بزرگسالان (AMES) یک خانمی اومده و گفته که حاضره چند ساعت در هفته با کسانی که دوست دارند زبانشون تقویت بشه وقت بذاره و صحبت کنه. این دقیقاً چیزیه که یک مهاجر دوست داره! ولی ما با تفکر ایرانی مان جور در نمی آید! می گوییم حتماً کاسه ای زیر نیم کاسه اش هست! در حالی که برای اینها، ارتباط یک چیز ارزشمند است. و بابت اون وقت می گذارند.
 

نکاتی در خصوص کار در استرالیا برای IT کارها

در خصوص حقوق برنامه نویسان در سیدنی

1. برنامه نویس خیلی Senior (بالای ده سال سابقه):
    حقوق سالیانه: 100 تا 130 هزار دلار
    دریافتی خالص ماهیانه: 6000 تا 7600 دلار
کسانی که تازه تشریف میاورند برای سال اول دور این را خط بکشند
معمولاً (و نه لزوماً) در این سطح نیاز به Team Lead هم می باشد.

2. برنامه نویس Senior (بالای چهار سال سابقه):
    حقوق سالیانه: 80 تا 100 هزار دلار
    دریافتی خالص ماهیانه: 5000 تا 6000 دلار

3. برنامه نویس Mid-Level (بالای دو تا چهار سال سابقه):
    حقوق سالیانه: 60 تا 80 هزار دلار
    دریافتی خالص ماهیانه: 4000 تا 5000 دلار

3. برنامه نویس Junior (زیر دو سال سابقه):
    حقوق سالیانه: 40 تا 60 هزار دلار
    دریافتی خالص ماهیانه: 2800 تا 4000 دلار

برای کار اول دنبال جایگاه پایین تر نباشید، بلکه دنبال همان جایگاه با حقوق پایین تر باشید. یعنی اگر Senior هستید دنبال جایی که Mid-Level می خواهند نباشید، همان جاهایی که Senior می خواهند Apply کنید و حقوق کمتر بخواهید.

در صورتی که کار Contract بگیرید ممکن است دریافتی ماهانه تان به مبالغ اشاره شده در سطح واقعی تان برسد، البته به تفاوت آن با Permanent  که در پست های قبلی اشاره کرده بودم توجه داشته باشید. 

کارهای برنامه نویسی در درجه اول Java رو بورس است، بعد دات نت، دیتابیس شان هم عموما SQL Server است. Oracle خیلی نمی بینید، جاهای بزرگ معمولا Main Frame هستند که تلاش می کنند به کمک SQL Server کارشان با Main Frame را تا حد امکان کم کنند. دات نتی ها هم جدیدا بد جوری طالب Sharepoint شده اند.

کار DBA نیز به طور قابل ملاحظه ای کم است. به نظر طبیعی هم میرسد. جایی که پنجاه تا Developer دارد یک یا دو تا DBA دارد. به گفته دوستان DBA هایشان هم بد جوری با سوادند. ما که در ایران چنین جایگاه تعریف شده ای نداشتیم به نظر می رسد برای کسی که DBA خیلی حرفه ای نبوده کار اینجا سخت یاشد، خصوصا که نیاز به ارتباط بیشتر و در نتیجه زبان بهتری دارد.

مخارج هم 2000 تا 3000 دلار در ماه برای یک زوج در نظر بگیرید 1300 تا 2000 برای اجاره خانه، که اگر بتوانید در این صرفه جویی کنید جلوی خرج اصلی را گرفته اید. 500 تا 1000 هم خرج روزمره و قبض ها.
(منبع: یک ماه و نیم تجربه در جستجو برای کار) 

قدم خیر!

بالاخره کار اولم رو تو استرالیا شروع کردم. دیروز قرار بود شروع کنم که چون دستگاهم آماده نبود ازم خواستند که از امروز شروع کنم. و همین دیروز در مجمع سالیانه شرکت با مشخص شده ضرر 44 میلیون دلاری شرکت و پایین آمدن سهام شرکت از 6.5 دلار به 2.5 دلار در عرض یک سال گذشته، کناره گیری کرد و معاونش به جایش نشست. عجب قدمی داشتم! قبلاً قدم من یک جوری بود که وقتی از شرکتی در می آمدم شرکته زمین می خورد، الان ظاهراً داره قانون عوض می شه!

البته این مسائل برای دون پایه ها مشکلی ایجاد نمی کند. در کل شرکت بزرگی است و محیط کار تر و تمیز و مرتبی دارد. چای و قهوه و میوه و ... به راهه! داخلش بوفه داره که کیک و قهوه و ... داره، Permanent ها می توانند مجانی استفاده کنند ولی برای ما Contract یها پولیه! البته امروز با همکارا رفتیم و نشستیم به حساب اونها قهوه صرف نمودیم.

از نظر پوشش بیشتر شرکت ها اینجا Dress Code شان Smart Casual است! یعنی کراوات نمی زنند و پیراهن مردانه و کت شلوار یا کت تک و یا حتی بعضاً کاپشن می پوشند. آنهایی که با مشتری در ارتباط هستند معمولاً باید Formal بپوشند. به خاطر همین معمولا IT کارها اجباری به Formal پوشیدن ندارند. اینجا هم به من گفتند که لازم نیست کراوت بزنم.

از نظر کار هم معلومه یک چند سال پیش یک بنده خدایی بوده یک کارهای خوبی پایه گذاری کرده، بعدش اون رفته اینها خواسته اند ادامه بدهند یک جورایی گند زده اند! دیتابیسشون 190 گیگا بایت بود یک بررسی کردم یک جدول داشتند که 55 میلیون تا رکورد داشت! که بعداً متوجه شدم 66 هزار تا رکورد است که هر روز یک Snapshot از دیتای موجود می گیرند و اضافه می کنند به آن! 50 تا جدول بدون PK دارند و .... ( خواندن این قسمت برای دوستان غیر IT اختیاری است!)

در نهابت از کسانی که فکر می کنند اون سر دنیا همه کارها روی اصول و حساب و کتاب است استدعا دارم تجدید نظر بفرمایند!

بحث شیرین مالیات (Tax Return)

اینجا یکی از هنرهای ضروری برای زندگی، برگرداندن مالیات های داده شده یا Tax Return است. منظورم مالیات بر درآمد است. مالیات روی کالاها و خدمات (Goods and Services Tax) یا به اختصار GST را که معمولاً 10 درصد است می دهید، حرفی توش نیست. اینجا البته مثل امریکا و کانادا نیست و قیمت های اجناس را که در فروشگاه ها می بینید با GST اعمال شده است (Include است). در پایین رسید ها معمولاً مبلغ GST رو هم می بینید.

مالیات بر درآمد است که اینجا کمرشکن است. شما اگر 100 هزار دلار در سال در آمد داشته باشید 26 هزار دلار آن را باید مالیات بپردازید، مطابق جدول مالیاتی هرچه حقوق بالاتر می رود، درصد مالیات آن محدوده درآمدی بیشتر است. برای درآمد 80 هزار تا 180 هزار در سال مالیات 18 هزار بعلاوه 40 درصد مبلغ این Range را مالیات باید بدهید. در پایان سال مالی ( که اول July است) شما برای درآمد آن سالتان، مطابق قانون می توانید مقادیری از مالیات های پرداخت شده را برگردانید. روش کار اینست که شما بگویید هزینه ها و یا سرمایه گذاری که انجام داده اید باعث شده که حقوق شما کم شود. مثلاً شما برای آموزش یا مدارک مرتبط با کارتان 2000 دلار هزینه کرده اید. این باعث می شود شما حقوقتان به جای 100 هزار بشود 98 هزار و مالیات اضافه ای که بابت آن دو هزار پرداخت کرده اید (800 دلار) برمی گردد. یا اگر لپ تاپ بخرید، مالیاتش در سه سال قابل برگشت است.

شاید بحث مالیات برای کسانی که تازه وارد هستند در بدو ورود برایشان کاربردی نداشته باشد، اما چند تا نکته هست که باید توجه داشته باشید. اول اینکه هر خرید یا خرج عمده ای که انجام می دهید رسیدهایش را نگه دارید، چون ممکن است به درد برگشت مالیات بخورد. مثلاً شما درصدی از هزینه های موبایل و تلفن و اینترنت منزل را می توانید برای برگشت مالیات استفاده کنید. کسانی که بصورت Contract کار می کنند دستشان برای برگشت مالیات بازتر است و حتی ممکن است درصدی از مالیات اجاره خانه شان را هم برگردانند.

بحث دیگر، اینست که اگر شما در استرالیا قبل از ماه July به جای 12 ماه، مثلاً 8 ماه کار کرده باشید، چون درآمدتان در آن سال مالی در رنج پایین تری قرار می گیرد، مقدار قابل توجهی از مالیات هایی که پرداخت کرده اید بر می گردد. همچنین برای زوج های بدون فرزند که یکی از آنها شاغل نیست مبلغ 2100 دلار از مالیات پرداخت شده تحت عنوان Family Tax Benefit یا FTB قابل برگشت است.

یک محاسبه جالب دیگر، در خصوص خرید خانه است. اگر شما خانه بخرید و ساکن شوید که هیچ چی! ولی اگر خانه بخرید و اجاره بدهید یک جور سرمایه گذاری محسوب می شود و شما به فرض ماهی 3500 دلار قسط می دهید و خانه را ماهی 1500 دلار اجاره می دهید. این یعنی این که شما ماهی 2000 دلار ضرر می کنید. یعنی سالی 24000 دلار. بنابراین اگر حقوقتان 100 هزار دلار است در واقع درآمدتان 76 هزار است، یک چیزی تو مایه های 9 هزار دلار از مالیات شما بر می گردد. یعنی در 30 سال می شود 270 هزار دلار، که این خودش تقریباً ارزش اون خونه است! و شما فقط دارید بهره بانکی وام را پرداخت می کنید!

البته اطلاع از قوانین خیلی مهم است و نیازی هم نیست این کارها را خودتان انجام دهید. ملت اینجا معمولاً برای این جور کارها حسابدار می گیرند. 

Google Blogsearch

بطور اتفاقی به امکان جدید گوگل تحت عنوان BlogSearch برخوردم،ایده جالبی است: جستجوی یک عبارت در وبلاگ ها، می توانید به ترتیب پست هم مرتب کنید. اینطوری می توانید مطلب مورد نظر خودتان را در آخرین مطالب منتشر شده در وبلاگ ها جستجو کنید و یا رویداد خاصی را به ترتیب تاریخ پست در وبلاگ ها دنبال کنید. مثلاً با این روش می توانید ببینید بازی وبلاگی سرزمین مادری چگونه در حال گسترش است! قابل توجه آقا بهروز خالق بازی وبلاگی سرزمین مادری.

اصلاحات اساسی!

اگر چه دور از وطن هستم ولی هنوز اصلاح طلبم. رفتم اولین اصلاح رو در استرالیا انجام دادم. یک آرایشگر عراقی هست در بیرون مرکز خرید وست فیلد Hornsby کنار در KMart، اسمش Sam است، ده سال ایران بوده و فارسی رو مسلطه. 15 دلار گرفت و اصلاحات انجام داد.
نتیجه گیری اخلاقی: می توانیم از همکاری های کشور های دوست و برادر برای اصلاحات بهره مند شویم.

بازی وبلاگی سرزمین مادری!

ده دوازده روز پیش آقا بهروز از وبلاگ داریم میریم استرالیا منو به یک بازی وبلاگی تحت عنوان بازی وبلاگی سرزمین مادری دعوت کرد که به شرح زیر است:

1. برای نیمه مهاجران استرالیا: چه چیزهای خوب و با ارزشی ممکنه باعث بشه که از رفتن منصرف بشین؟
(برای مهاجران استرالیا: "چه چیزهای خوب و با ارزشی ممکنه باعث برگشتنتون بشه؟")
- یه خواهش: فقط حرفهای خوب بزنید و غم و غصه دار نکنین جوابهاتون رو جان عزیزانتان!!

2. برای نیمه مهاجران استرالیا: چه چیزها و یا خاطرات ارزشمندی هست که وقتی اونجا رفتید ازشون با افتخار واسه اجانب صحبت می کنید؟
(برای مهاجران استرالیا: "چه چیزها و یا خاطرات ارزشمندی از سرزمین مادری تون به یاد دارید واسه افتخار کردن پهلوی اجانب!؟")

جزییات شرایط بازی را از اینجا دنبال کنید.

اول اینکه تشکر می کنم از آقا بهروز، به خاطر دعوتش. راستش تو این مدت که دنبال کار بودم اصلاً اعصابشو نداشتم به این جور چیزا فکر کنم. ملتی هم که دعوت شده بودند به نظر مخشون کلید کرده، تو این مدت پست نداده اند. راستش شرایط بازی یک مقدار سخته، چون هم قراره حرفهای خوب بزنیم و هم قضیه رو صیاصی نکنیم!

در مورد سئوال اول می تونم بگم من کسی نبودم که به خاطر اینکه نمی تونستم تحمل کنم ایران رو ترک کرده باشم. به نظر من مهاجرت باعث می شه آدم بزرگ بشه. شما به یک جایی می رسید که فضای بیشتری برای رشد می خواهید و اون موقع باید مهاجرت کنید. من یک بار این کار رو کردم. از یک بخش کوچک اطراف تبریز مهاجرت کردم به تهران. اگرچه هنوز هم حس خاصی نسبت به زادگاهم دارم و خانواده ام هم هنوز آنجا هستند، ولی پانزده سال نیز در تهران زندگی کرده ام، حس خاصی نسبت به تهران هم دارم! فرهنگم عوض شده و نمی تونم برم تبریز زندگی کنم، اگر برم هم کار مناسب پیدا نمی کنم. الان فارسی فکر می کنم! فارسی خواب می بینم! اگرچه اطلاعات زبان آذریم زیادتر از موقعی است که آنجا بودم، اگرچه به ترکی استانبولی علاقه شدید دارم و یاد گرفته ام چون کلمات گم شده زبان مادریم را در آن پیدا می کنم. این تغییرات بد نیست. الان هم فکر می کنم به روزی که انگلیسی فکر کنم و انگلیسی خواب ببینم.

در کل به نظر من ایرانیها زیادی احساساتی هستند. در استرالیا خیلی ها را می بینید که از انگلیس پاشده اند آمده اند اینجا زندگی می کنند.برایشان تفاوت زیادی ندارد، هر جا راحت ترند زندگی می کنند. یک جایی می خواندم که می گفت ایرانیها مهاجران خوبی نیستند چون نگاهشان به گذشته است. مهاجر باید نگاهش به آینده باشد. با امکانات ارتباطی که هست به نظر من دلتنگی ها حل می شود. همه چیز عادت است. جهان وطنی را باید جدی بگیریم. ایده دهکده جهانی به سرعت داره پیاده می شه. و تنها جایی که جزو این دهکده نیست همانا سرزمین مادری ماست! اینجا اینترنت در همه ابعاد زندگی مردم نفوذ کرده ولی در ایران هنوز سر بدیهی ترین مسائل بحث می شود و اخرش هم نتیجه ای حاصل نمی شود.

من استرالیا را هم هنوز وطن خود نمی دانم. اگر فضای رشد مورد نظر من رو نداشته باشه، اینجا هم ماندنی نخواهم بود. ایران هم اگر برسه به جایی که بر خلاف جهت آب شنا نکنه و در مسیری که دنیا طی می کنه جهت گیری و عمل کنه چه بسا به جای اینکه خوشحال باشیم که فارغ التحصیل های بهترین دانشگاههامون رو می فرستیم استرالیا تا بیکاری رو کنترل کنیم (خبر)، ما بتونیم برای فارغ التحصیلان بهترین دانشگاه های دنیا شرایط تعیین کنیم برای ویزای کار در ایران! یک وقت دیدید اون موقع ما هم برگشتیم! در کل من چشمم آب نمی خوره وضعیت ایران بهتر بشه، مگر اینکه وضعیت دنیا خراب تر بشه اونهایی که رفته اند و بر گردونه!

در خصوص سئوال دوم  هم راستش من اصلاً به تاریخ دوهزار و خورده ای ساله مملکتمون افتخار نمی کنم بلکه خجالت هم می کشم در موردش صحبت کنم. جایی که اینها در عرض دویست سال رسیده اند، ما در عرض دوهزار و پانصد سال هنوز امیدی هم به رسیدن به آن را نداریم. من اگر بخواهم افتخاری هم بکنم به همین ایرانیهایی که هر جا می روند موفق تر از همه عمل می کنند افتخار خواهم کرد. اصلاً شاید یک جوری بشه شما به مهندس ارنست افتخار کنید! خدا رو چی دیدی! هیچ چیز غیر ممکن نیست.

من هم وبلاگهای مهاجرت به استرالیا ، سلام استرالیا و یک خانواده چهارنفره در پرث استرالیا را به شرکت این بازی دعوت می کنم. ببخشید. حس شما رو درک می کنم ولی این قانون بازیه!