هموطن های بچه محل ما!

مراکز خرید اینجا تا ساعت 5 بازه، فقط روزهای پنج شنبه تا ساعت 9 هست که بهش میگن Long Shopping یا Late night shopping، همچین هم Long نیستش البته، ما هم که عادت کرده بودیم تو ایران تا دیروقت توی مراکز خرید بچرخیم این لحظات رو از دست نمی دهیم. ظاهراً سایر ایرانی ها هم اینطوری هستند چون توی مرکز خرید Westfield واقع در Hornsby، پنج شنبه عصر راه به راه هموطن می بینیم و مشعوف می شویم. 

هموطن هایی که توی همین مرکز خرید کار می کنند هم کم نیستند، توی Coles سه تا پسر و یک دختر ایرانی کار می کنند، توی بانک ANZ یک خانم ایرانی هست، ... این منطقه داره ایرانی هاش زیاد می شه، خصوصاً ایرانی های هم سطح خودمان. ایرانی های اینجا بر دو نوعند، یک سری اونهایی که بیست سی ساله اینجا هستند و بیشتر از طریق پناهندگی و یا قاچاقی آمده اند، بیشتر هم Parramatta , Auburn و Black Town ساکن هستند، یک سری هم نسل جدید هستند که معمولاً تحصیل کرده و بیشتر IT کارند. این ور ها بیشتر نسل جدیدی ها رو می بینیم. یک سازمان همیاری دیگه برای این نسل جدیدیها لازمه.  

Eureka, Eureka! یافتم، یافتم

فکر می کنم کم کم دارم متوجه می شم فرق اینها با ما چیه. شاید بشه گفت فرق اصلی اینه که توی ایران ما برای انجام کار متوسل به قهرمانها و آدمهای کاردرست می شیم، و نمی تونیم یا نمی خواهیم (بدلیل کمال طلبی بیش از حد) آدمهای متوسط رو مدیریت کرده و خروجی تولید کنیم. کلی کار می ریزیم رو سر قهرمانهامون و اونها هم له می شوند زیر بار فشار کاری، آخرش می بینند یک عده دارند راست راست می گردند و بیشتر از اینها در آمد دارند، ول می کنند قبل از اینکه کار به نتیجه برسه میروند یک جای دیگه، کاره هم اینقدر پیچیده است که هیچ کس نمی فهمه چی به چیه، عملاً نمی رسه به اون مرحله بهره برداری درست و حسابی.

اینجا با یک تیمی از آدمهای متوسط یک خروجی هایی تولید می شه، کامل نیست، خیلی هم نقص داره، خیلی هم بد طراحی شده، ولی کار می کنه! چطور چنین چیزی ممکنه؟ پروسه اینو تضمین می کنه که خروجی همون خروجی مورد انتظار باشه. الان مثال از پروسه تولید نرم افزار خودمون می زنم شیر فهم شوید:

برنامه نویس که کار رو انجام میده، باید مشخص هم بکنه که چطوری باید Unit تست بشه، Test Case ها رو می نویسه، خودش بر اساس اونها تست می کنه، یک برنامه نویس دیگه هم باید این تست ها رو Review کنه، اینجا شاید نظر بده که این Test Case ها کفایت نمی کنه، یک سری Test case های دیگه هم اضافه کنند. بعدش باید System Test بشه، یعنی یک جایی مثل Production درست می شه و تغییرات اعمال می شه و تست انجام می شه. بعد Business Owner و IT Owner و Change Manager باید تایید کنند که چنین تغییری رو می خواهند در سیستم اعمال کنند بعدش توی یک محیط جداگانه ای اعمال می شه برای User Acceptance Test یا UAT (یو ای تی) کاربر نهایی اینجا تست می کنه، تایید که کرد اعمال می شه توی Staging دوباره تست می شه که مشکلی نداشته باشید، میره برای Production. سیستم های Staging و Production دست DBA هاست و تیم تولید دسترسی برای تغییر آن را ندارد.

قرار بود یک Job در SQL Agent زمان شروعش از 7:45 به 7 تبدیل شه. همه این مراحل براش طی شد، درسته اعصاب من نمی کشید، امروز توی این محیط اعمال کنم، فردا بیام ببینم توی ساعت 7 اجرا شده، بعد تو محیط بعدی، دوباره فرداش بیا ببین حله، بعدیها رو بده DBA ها به همین ترتیب انجام بدهند! آخرش هم که انجام شد همه به هم تبریک میگن! انگار شق القمر شده!

ببینید، به اندازه کافی نیرو دارند، نیروها لازم نیست از زندگیشون بزنند، راحت کارشون رو می کنند، دو هفته، سه هفته می روند مرخصی، آب از آب تکان نمی خورد، هزینه تغییر زیاده، کاربرها چون مجبورند خودشون تغییرات خودشون رو تست کنند، هی هر روز هزار تا تغییر لیست نمی کنند، مدیرها می فهمند هزینه تغییر زیاده، خلاصه اینکه سیستم تولید شده، هر چی هم آشغال باشه، باهاش کار می کنند، بهتر از سیستمی است که بهترین معماری رو داشته باشه آخرین تکنولوژی ها هم توش استفاده شده باشه ولی عملیاتی نشه! هر روز هم صد تا تغییر داشته باشید توی سیستم، آخرش یک سیستم غیر قابل اعتماد دستتون باشه.

من اعصاب ندارم می بینم Table هاشون Primary Key نداره، ولی کار درست رو اینا می کنند. اینطور نیست؟

محیط کار چند فرهنگی

امروز می خواهم یک مقدار فضای چند فرهنگی (Multi cultural) اینجا رو تشریح کنم. توی محیط کارم، توی یک تیم هشت نفره هستیم:

- مدیر تیم یک خانم میانسال اهل مالزی است. ده دوازده سالی است که استرالیاست و توی بانک ها و شرکت های مالی مختلف مدیر پروژه بوده. 
- رئیس مستقیم من پاتریس، بزرگ شده استرالیا و متولد جزیره موریس (تبعیدگاه رضاشاه) است. از لهجه غلیظ استرالیاییش نمی تونید متوجه بشید که اصالتاً استرالیایی نیست ولی زبان اصلیش در دوران کودکی، فرانسوی بوده. 
- استیو متولد استرالیاست، ولی پدر و مادرش یونانی هستند و از یونان مهاجرت کرده اند. خودش هم یونانی بلد است. هم صحبت کردن و هم خواندن و نوشتن. 
- بروس نیوزیلندی است و اطلاعات تاریخی و جغرافیایی خوبی دارد، وقتی فهمید ایرانی هستم خودش شروع کرد از Persian Empire صحبت کردن و گفتش که بزرگترین امپراطوری تاریخ بوده و یک زمانی شما و استیو اینا جنگ اساسی کرده اید! در خصوص حمله مغولها و چنگیز خان و کوبلای خان (البته با تلفظی که داشت نمی شد به راحتی متوجه شد) هم اطلاعات داشت. میدونست اسم شاه ما شاه بوده و ... ، بقیه اینقدر اطلاعات نداشتند و یا حتی نمی دونستند ایران دقیقا کجاست رو نقشه.
- هلن چینی الاصل متولد استرالیاست. چینی هم بلده هم صحبت کردن و هم خواندن و نوشتن. 
- یان 50 ساله، استرالیایی است و پدر و مادرش هم استرالیایی هستند. خیلی سریع صحبت می کنه، من قسمت های زیادی از حرفهاش رو معمولاً متوجه نمی شم. خیلی علاقمنده، در مورد ماه رمضان و عید فطر و تقویم ایرانی بهش گفته ام، خودش رفته بود از اینترنت در مورد Persian Calendar یک چیزهایی پیدا کرده بود.
- ایندرا اندونزیایی است، اینجا دانشجو بوده و یک جورایی داره اینجا کاراموزی می کنه. ایندرا کاتولیک است ولی می گوید 90 درصد اندونزیایی ها مسلمان هستند. اسمش سه قسمتی است ولی می گوید همه این سه قسمت مستقل از نام پدرش هست.یعنی First Name و Middle Name و Last Name دارند ولی Last Name شان ربطی به پدر یا مادر ندارد!

در سایر تیم ها هم قیافه های هندی و چینی به اندازه کافی می بینید، کسانی که لهجه استرالیایی دارند نیز به وفور وجود دارند و در جلسات متوجه شدن همه حرفهاشون واقعا سخته. یک بحثی که دوستان هم قبولش داشتند اینه که خیلی زیاد حرف می زنند و یک چیز رو صد بار توضیح می دهند، به خاطر همین یک قسمت رو هم متوجه نشین چیزی از دست نمی دهید!

الان اونجا ساعت چنده؟

یک سئوالی که در هر تماس می تونید بپرسید اینه که الان اونجا ساعت چنده؟ اختلاف ساعت اینجا یک وقت هایی 5.5 ساعته یک وقت هایی 6.5 و یک زمانهایی 7.5 ساعت! حالا چطوری می شه که اینطوری می شه؟ وقتی ایران بهار می شه اینجا پاییزه شما جلو می کشید ما عقب می کشیم. اختلافمون می شه 5.5 ساعت. وقتی که ایران پاییزه اینجا بهاره شما عقب می کشید ما جلو می کشیم اختلاف می شه 7.5 ساعت. یک وقت هایی هم برزخه ما جلو کشیدیم شما هنوز عقب نکشیدید و یا بالعکس، که میشه 6.5 ساعت. الان تو برزخیم. شنبه شب می کشیم جلو، مشیم 7.5
اینکه ما جلوتر هستیم و آفتاب ما زود تر از شما طلوع می کند که دیگه نیازی به گفتن نداره؟ حالا اگه یاد گرفتید بگید ببینم الان ساعت اونجا چتده؟
پی نوشت: این لینک نشان می دهد کجا الان ساعت چنده!

چی بیاریم؟

در خصوص آوردن وسایل، نظرات افراد مختلف و ضد و نقیض است. مثلاً در خصوص آوردن وسایل در یکی از وبلاگ ها با کلیت مطلب موافق هستم ولی با نتیجه گیری نه! در یکی از اولین پست ها در این خصوص یک چیزهایی گفته ام، نکات تکمیلی را در اینجا می آورم.
 
به نظر من تشخیص اینکه چه وسیله ای بیاوریم، و چی نیاوریم خیلی سخته، نمی شه تک تک قیمت ها را مقایسه کرد، چون Brand ها هم فرق دارد. ما ایرانی ها ماشا الله در خصوص همه چیز عادت داریم بهترین Brand های اروپایی رو استفاده کنیم، که در استرالیا جنس های اروپایی بدلیل فاصله گرون هستند و در عوض، Brand های استرالیایی هست که ما معمولاً  نمی شناسیم، ولی عمدتاً کیفیت جنس های اروپایی رو ندارند.
 
مثالی که می توان در این خصوص زد ظروف آشپزخانه تفال فرانسه است، که عین همان جنس که در ایران موجود است اگر اینجا پیدا کنید 1.5 تا 2 برابر قیمت دارد. بنابراین یک مجموعه ظروف تفال که در ایران 130 هزارتومان است، اینجا 200 هزارتومان به بالا در می آید، شما اگر 30 هزار تومان هم هزینه فریت بدهید، باز هم حداقل 40 هزار تومان سود کرده اید. این قضیه در حالتی که شما وسیله ای را در خانه دارید و لازم نیست بخرید بیشتر خودش را نشان می دهد. یعنی اگر شما با 30 هزار تومان هزینه آن را نیاورید اینجا باید 200 هزار تومان هزینه کنید.
 
مسئله دیگری که وجود دارد اینست که شما تا اینجا جا نیفتاده و کار پیدا نکرده اید دلتان نمی آید با این قیمت ها در استرالیا خرید کنید، حتی بعداً که درآمدتان در سطح مناسبی قرار می گیرد باز هم تا مدت زیادی همه قیمت ها به نظرتان گران می آید، و به دلیل اینکه نمی توانید خودتان را برای پرداخت این قیمت ها راضی کنید تن به خرید اجناس با کیفیت پایین تر می دهید که باز هم بالاخره ناراضی هستید.
 
بحث دیگری که بعضاً دوستان مطرح می کنند خرید در زمان حراجی ها ست. اگر در زمان حراجی ها مثل حراجی های قبل از پایان سال مالی (آخر June)  و حراجی های آخر سال اینجا باشید مسلماً بعضاً قیمت های معقول می بینید، ولی در نظر داشته باشید که شما در ابتدا، می خواهید اینجا خونه که گرفتید سریع وسایل لازم را جورکرده و مستقر شوید، که سریع بروید دنبال کار بگردید، اگر اینجا بخواهید به فکر خرید آن هم با قیمت مناسب باشید اذیت می شوید.
 
در کل جمع بندی من اینست. شما غیر از وسایل بزرگ مثل مبلمان، یخچال، لباسشویی، ... هر چی که برای زندگی لازم دارید فریت کنید. در کل هرچی بار بیشتر داشته باشید هزینه متوسط فریت به ازای هر کیلو برایتان پایین تر در می آید. در کل علاوه بر هزینه فریت در فرودگاه امام که تقریبا کیلویی 3 دلار است، هزینه های این ور رو هم حساب کنید کیلویی 4 تا 5 دلار برایتان در می آید. بنابراین علاوه بر استفاده از وسایل موجودتان، آرامش خاطر روزهای اولیه این ور رو هم خواهید داشت.
 
در ضمن توصیه اکید من اینست که لباس و کفش مورد نیاز یک سالتان را فریت کنید تا اینجا انگشت حسرت به دندان نگزید. اینجا کفشی را که 150 دلار بالاش پول می خواهید بدهید، نصفش را در ایران بدهید کفش دست دوز تبریز می توانید بگیرید. یا پولی که بابت کت شلوار معمولی باید اینجا بدهید، در ایران با همان هزینه می توانید از هاکوپیان خرید کنید.
 
پی نوشت: یکی دو هفته بعد از رسیدن به استرالیا بارهای فریت شده می رسند و باید برای ترخیص آن اقدام کنید. علیرغم اینکه یکی از دوستان که قبلا تجربه این کار را داشت مرا در این کار همراهی کرد باز هم کار راحتی نبود، همه چیز تبدیل به علامت سئوال بزرگ می شود. وجود اون دوستم باعث شد که به هزینه های اضافه مثل بازرسی نخوریم. 

یک ذره فرهنگ یاد بگیرید...

اگر عطسه کردید باید معذرت خواهی کنید، ولی می توانید هر چقدر دلتان می خواهد در اماکن عمومی فین کنید، لازم نیست به خجالت بکشید. باید به صدای فین کردن هم عادت کنید چون هر روز دو سه بار این صدا رو تو محل کار، داخل ترن،  ... می شنوید.

مصافحه یا Handshake فقط در اولین بار آشنایی بکار می رود و همراه Nice to meet you بکار می رود و کاربرد هر روزه ندارد. این توصیه دوستان بود که روز دوم کاری می خواسته با همکارش دست بده، بنده خدا چشاش چهارتا شده بود! 

وقتی می خواهید از دری عبور کنید مستحب موکد است که در را نگهدارید و بگویید After you و یا اگر گفتند After you رد شوید و بگویید Thank you ، ایرانی بازی در نیاورید هی بگویید نه جون من نمیشه، اول شما After you! نگهداشتن در برای کسی که از پشت سر شما می آید نیز نشانه شخصیت شماست. اوزی ها رعایت می کنند، چینی ها خیلی از این کارا بلد نیستند.

مانور ذوالفقار 3 با رمز یا علی

دیروز قرار بود توی شرکت پروسه BCP بصورت آزمایشی اجرا شود. BCP یعنی Business Continuity Planning . شرکت خودش را برای روزی آماده می کند که یک مشکل داخلی مثل حمله هکرها یا ویروس، یک مشکل منطقه ای مثل زلزله و یا حملات تروریستی (مثل حملات یازده سپتامبر) یک مشکل ملی مثل بیماری فراگیر (بعنوان مثال سارس)  بروز کند. شرکت باید قادر باشد سیستم های خود را در همه سطوح بازیابی کرده و به سرویس خود ادامه دهد.

قضیه BCP خیلی گسترده تر از گرفتن پشتیبان از دیتابیس ها و نگهداری آن در یک ساختمان یا شهر دیگر است. در شرکت برای هر کدام از سرورهای موجود یک سرور پشتیبان برای BCP در شهر دیگر (ملبورن) در نظر گرفته شده است و در بازه های زمانی مشخص بروز می شوند. مهمتر از همه زندگی کارمندان هست. یک رویه مشخصی تعریف شده که یک نفر شروع می کند به تماس گرفتن با یکی دو نفر دیگر و از زنده بودن آنها اطلاع حاصل می کند و اطلاع می دهد که BCP شروع شده است، آنها هم باید باید با چند نفر دیگر تماس گرفته و پروسه را دنبال کنند و الی آخر. در نهایت هم مشخص می شود کی زنده است کی مرده، و هم همه خبر دار می شوند که پروسه BCP شروع شده و هر کسی باید وظیفه خودش را انجام دهد تا همه چیز بطور کامل Recover شود و شرکت همانند زمان قبل از اتفاق به حیات خود ادامه دهد.

من با این مانور واقعاً موافقم. چون یک ضرب المثل چینی هست که میگه بک آپی که تا حالا Restore نشده روش حساب نکن، چون فرقی با وجود نداشتنش نمی کنه. با مانور ذوالفقار 3 واقعاً بیشتر مشکلاتی که ممکنه در روز واقعه داشته باشید تجربه می شود. فکرش را بکنید شرکتی که دفتر مرکزی آن در برج های دوقلو قرار داشتند به فرض اگر همه کارمندانش هم زنده مانده باشد باید برود غاز بچراند؟ یا واقعاً می تواند پس از یکی دو روز خودش را پیدا کند و به سرویسش ادامه بدهد؟

یک مقدار در مورد پروسه BCP در اینترنت گشتم، برای خودش داستانی دارد. British Standards Institution یا BSI برای آن استاندارد BS 25999 را وضع نموده است. بخوانید، یاد بگیرید، به ما هم بگویید.

کار برای مهندسین برق در استرالیا

یکی از دوستان مهندس برق - الکترونیکه ، ویزاش اومده می خواد بیاد استرالیا، تو انتخاب شهرش مونده، دوستانی که رشته شون برقه و یا اطلاع خاصی در خصوص کار برای مهندسین برق دارند لطفا کمک کنند و خانواده ای را از نگرانی در بیاورند.

اجرتون با آقا ...

نکاتی در خصوص کار برای IT کارها

پست قبلی در مورد محل کار رو دادم، می خواستم لپ مطلب رو بگم که فعلاً خیلی با کار اینجا حال نمی کنم، که ملت افتادند به جون هم. اینجا که هستم خیلی کارش حساب کتاب نداره، همه شون دارن دور خودشون می چرخند. هفت نفر تو تیم هستند، علیرغم اینکه خیلی در ظاهر احساس کم کاری نمی کنید، خروجی شون اندازه یک نفر هم نیست. یعنی واسه این حجم کار تو ایران بود بیشتر از یک نفر اختصاص داده نمی شد، کاره هم رله تر از این بود.

یک مسئله ای که هست، دوستان هم این مشکل رو دارند اینه که زمانی که برای یک کار در نظر می گیرند خیلی زیاده! یک کار کوچک رو اسمشو میذارن پروژه، کلی نیرو هم بهش اختصاص می دهند، شما هم اگر سریع انجامش دادید، بیکار می مونید! این قضیه توی شرکت های بزرگتر بیشتره. شرکتهای کوچکتر سعی می کنند کار بکشند. ولی در هر صورت چون کارمندها اینجا خیلی به ریلکس بودن عادت کرده اند این قضیه زیاد دیده می شه. سه تا از دوستان (با خودم چهار نفر) از کار راضی نیستند، دلیلش هم اینه که احساس می کنند کار بیشتر و مفید تر از این می توانند انجام بدهند و الان داره نیروشون هرز میره! دو تا از دوستان دیگر مشکلی از این نظر ندارند که یکیشون توی شرکت کوچک و یکیشون توی یک شرکت مشاوره نرم افزار کار می کنند.

اینجا یک برنامه نویس یا باید بره توی شرکت هایی که کارشون آی تی نیست، مثل بانک ها و بیمه ها و شرکت های مالی اعتباری (Financial) که معمولاً رویه های جا افتاده برای انجام کار دارند. یا شرکت های نرم افزاری که عموماً شرکت های مشاوره هستند و شما رو می گیرند که با قیمت بالاتر به شرکت های دیگر برای مدت محدود بفروشند. یک وقت هایی هم کار ندارند شما را رو نیمکت نگه میدارند، واسه خودتان مطالعه می کنید، قرارداد جدید گرفتند دوباره شما رو بفرستند تو سایت مشتری. این جور کارها زبان و مهارت های ارتباطی خوب لازم داره و معمولاً بالاترین حقوق ها هم تو چنین کارهایی است. در عوض واقعاً باید کار کنید، به اندازه مورد قبلی Relax نیست. حالت سوم هم شرکت های کوچکتر نرم افزاری یا غیر نرم افزاری است که هم حقوقشون کمتره، هم امکانات و راحتی محیط کارهای بزرگ رو نداره.


تو ایران می نشستیم فکر می کردیم اینجا آخر متدولوژی هستند. از این جور چیزا خبری نیست! موقع مصاحبه ازتون می خواهند که بلد باشید، خصوصاً متدولوژیهای Agile مثل XP و Scrum و Test Driven Development، در عمل می بینید بزن برویی عمل می کنند. حالا چطوریه که اینها وضعشون از ما بهتره من نمی دونم.

یک چیزی که برام جالب بود اینه که یکی دو جا مثل بانک ANZ و اداره راه و ترابری (RTA) دیدم  سیستم های تحت داس دارند (منظورم صفحه سیاهه، شاید هم یونیکس و ... باشه) با Telnet وصل می شوند و استفاده می کنند. و چقدر تعجب می کنید وقتی که می بینید توی بانک برای اینکه حساب برای شما باز کنه اطلاعاتتون رو در دو سیستم مختلف وارد می کنه و بعد میاد توی وب چک می کنه که هر دو تا یکی باشند و Spaceهای اضافه رو حذف می کنه که دو تا رو یکی کنه! اگه به کاربر ایرانی بگید با چنین سیستمی کار کنه دو روزه سیستم رو هوا می کنه! با این وجود این بانک داره سرویسش رو به بهترین نحو می ده، شما همه کارهای بانکی تان را از طریق اینترنت می تونید انجام بدهید، و مشخصه که چند تا سیستم رو که توی پلتفرم های مختلف هستند به هم لینک کرده اند که تونسته اند چنین امکاناتی برقرار کنند. کارهای Integration یا EAI هم کم نبود اون موقع که دنبال کار می گشتم. نرم افزارهای Web Methods و نرم افزارهای شرکت TIBCO و Biztalk و ... رو استفاده می کنند. الان هم که خوره Sharepoint و Infopath و ... شده اند. 

حالا به نظر شما چه جور جایی آدم بره کار کنه خوبه؟

به زبان آذری .... فریا.......د خواهم زد!

ابی می آید استرالیا، از 28 نوامبر تا 7 دسامبر، در استرالیا و نیوزیلند خواهد بود. برنامه دقیقش هنوز مشخص نیست. فرصتی خواهد بود تا از نزدیک ببینیم و در حالیکه مسحور کیفیتش هستیم با آواز  خلیج، به زبان مادری فریاد بزنیم. حالا باز بگین جو گیر شد! خدا وکیلی ابی یک چیز دیگه است. نوشافرین هم سوم اکتبر سیدنی است، فروش بلیط هاش رو از هفته قبل شروع کرده اند. ما که نیستیم.

در آداب وبلاگ خوانی

واکنش دوستان به آخرین پست که در خصوص توصیف محیط کار فعلی من بود برایم خیلی جالب بود. تا حدی نشان دهنده این بود که پیام مورد نظر من به درستی منتقل نشده است. لازم می دانم چند نکته را در اینجا ذکر کنم تا در خواندن مطالب وبلاگ به کارتان بیاید:

1. مهندس ارنست یک وبلاگ است نه سایت. در وبلاگ عنصر زمان کاملاً حائز اهمیت است. وبلاگ به همراه نویسنده خود به بلوغ می رسد. بنابراین کسانی که در میانه راه به جمع خوانندگان می پیوندند برای رسیدن به جمع بندی در یک موضوع، باید مطالب قبلی در خصوص آن موضوع را نیز مطالعه نمایند. یک پست ممکن است کلیه نکات مثبت و منفی یک موضوع را در بر نگیرد و به تنهایی دید بیش از حد مثبت یا بیش از حد منفی به شما بدهد، که مسلماً هدف نویسنده نمی باشد.البته در پست های آتی سعی می کنم نکات مثبت و منفی را در یک پست داشته باشم تا تصویر غیر واقعی ارائه نکرده باشم.

2. به عنوان خواننده وبلاگ به نظر من باید تمرکزتان روی دریافت پیام باشد نه روانکاوی شخصیتی نویسنده و قضاوت در مورد حالات روانی نویسنده! پی بردن ذوق زده یا هیجان زده بودن نویسنده، تغییری در واقعیت تصویر شده حاصل نمی کند.

3. نوشتن یک مطلب دلیل بر این نیست که نویسنده چنین چیزهایی را قبلاً ندیده است یا در ایران وجود ندارد! بلکه صرفاً هدف توصیف کامل است، و ارائه یک مدل موفق که در عمل کار می کند. برداشت و استفاده به عهده خواننده است.

4. در زمینه هایی که نویسنده تجربه کافی را شخصاً و یا به واسطه نظر دوستان باتجربه تر در اختیار داشته باشد نسبت به تعمیم آن اقدام می کنند. و این تعمیم از ساختار جملات به راحتی قابل استنتاج است. وقتی گفته می شود مردم اینجا فلان چیز را بد می دانند، یا مرکز خریدهای اینجا معمولاً تا ساعت 5 باز است بدین معنی است که نویسنده در این زمینه ها تعمیم را انجام داده است، ولی وقتی گفته می شود محیط کار من این شرایط را دارد، کاملاً مشخص است که تعمیمی صورت نگرفته است و دلیل آن نیز تجربه کم نویسنده است. بنابراین تعمیم توسط خواننده درست نمی باشد مگر اینکه چند تجربه دیگر را در وبلاگ های دیگر مطالعه نماید.

5. تجربه وبلاگ نویسی من محدود به این چهار ماه است، نظر های شما چه در جهت موافق چه مخالف به من در نحوه بیان مطالب کمک می کند. پس نظر بدهید تا علاوه بر مهندس خوب شدن از اجر معنوی هم برخوردار گردید.

والسلام علی من التبع الهدی
بیست و چهارم شهریور سنه یکهزار و سیصد و هشتاد و هفت خورشیدی
مهندس ارنست

در باره محیط کار خود هر چه می دانید بنویسید.

می خواهم یک مقدار در مورد محیط کارم بگم. یک شرکت نسبتاً بزرگه که تو کارهای مالی ( مثل وام دادن و Superannuation و ...) کار می کنه، حدود 1000 نفر پرسنل توی 5 تا کشور داره که 200 نفرشون IT هستند. تو ایران شرکت توی این ابعاد حداکثر چهل نفر نیروی IT داره. تازه بیشتر نرم افزارها رو خریداری کرده اند، خودشان خیلی Develop نمی کنند.خود IT پنج سطح سازمانی داره. شعبه سیدنی 5 طبقه از یک ساختمان سی و چند طبقه است که یک طبقه اش مال IT است. البته تیم 7 نفره ما توی اون طبقه نیست. توی هر طبقه سالن پارتیشن بندی شده هستش که طوری طراحی شده که به ردیف گل های آپارتمانی کاشته اند. این گل ها اینقدر زیاد هستند که در ابتدا شک می کنید که نکنه اینها مصنوعی باشند، و پس از تحقیقات فراوان می بینید که طبیعی هستند. توی طبقه IT ابزار لهو و لعب مثل مینی گلف، پینگ پونگ، فوتبال دستی و بازی کامپیوتری هست.

میزها بزرگ هستند و مونیتورهای 17 اینچ LCD با یک بازویی به میز متصل هستند که براحتی جایش را می توانید تنظیم کنید. حد فاصل بین میزها در هر دوسمت وایت برد نصب شده و به تعداد کافی آهنربا جهت نصب کاغذ هست. بعضی ها دو تا مونیتور دارند کنار هم. موس را از این مونیتور می کشند می افتد در اون یکی مونیتور، حالشو می برند و بعضی ها که کارهای مربوط به سرمایه گذاری و... انجام می دهند تا 4 تا مونیتور دارند که دایم در حال چک کردن نمودارهای سهام ها هستند. 

برای ورود به محوطه اداری نیاز به کارت دارید، ارباب رجوع ها فقط می توانند وارد طبقه ای بشوند که Reception در آن قرار دارد. بدون کارت حتی نمی توانید دگمه طبقات دیگر را در آسانسور بزنید. یک دستگاه بزرگ کپی هست که کار پرینتر و فکس رو هم می کنه. و پرینت را که فرستادید می روید با نزدیک کردن کارتتان به Pos آن شما را شناسایی کرده و پرینت های شما را شروع می کند. اینطوری درواقع آمار اینکه کی چقدر پرینت یا کپی گرفته هم دارند.

برای ارتباط و برنامه ریزی کارها از Outlook استفاده می کنند. در بدو ورود یک email داخلی برایتان تعریف می کنند و بیشتر ارتباط ها توسط email صورت می گیرد.مشکلی در سیستم دارید یک email به Help Desk می زنید، فوری جواب می دهند. زمان جلسه می خواهند بگذارند یک Calendar به همراه email می فرستند، موافق باشید Accept می کنید و می رود در Calendar خودتان، و خود Outlook هم یک ربع قبل از جلسه بهتون گیر میده. این روش را برای برنامه ریزی استفاده از اتاق های جلسات، لپ تاپ ها، وسایل نقلیه و ... هم استفاده می کنند، اتاق جلسات را که رزرو کرده اید در همان زمان برنامه ریزی شده می روید کارتتان فقط در همان زمان برنامه ریزی شده می تواند در اتاق جلسات را باز کند. البته انصافا به ازای هر پنج شش نفر یک اتاق جلسات هستش، از این نظر کم نمیاد.

یک سایت داخلی هم داریم که توش خبرهای مربوط به شرکت هست. اطلاعات همه افراد، عکس و سمت و افراد زیر دست و بالادست شان و email و شماره تماس شان را می توانید از اینجا پیدا کنید. برای تازه واردها انصافاً خوبه. من بدون اینکه بعضی هاشون رو دیده باشم، ایمیلی ارتباط برقرار کرده و مشکلاتم رو حل کرده ام. یک یوتیوب داخلی هم دارند راه می اندازند که مدیر عامل جدید که قبلاً معاون مدیر عامل بود، چند روز قبل پیام خودش رو به گوش کارمندان عزیز رسوند. 

مهندس ارنست دامنه دار شد!

مهندس ارنست به حول و قوه الهی(!) و جهت رفاه حال هموطنان عزیز اقدام به ثبت دامنه http://www.mohandesernest.com نموده است، از کلیه دوستانی که محبت کرده لینک داده اند درخواست می گردد لینک را به آدرس فوق تغییر دهند. تشکر می شود.

اندر باب موبایل

موبایل اونجا ارزونتره یا گرونتره؟ موبایل بیاریم یا بیاییم اونجا بخریم؟
این سئوالها واقعاً سئوالهای سختی هستند و یک مقدار بستگی به تصمیم خودتان دارد. من سعی می کنم نکاتی را که باید توجه بکنید بگویم، تصمیم با خودتان.اینجا خرید و فروش گوشی موبایل، معمولاً به همراه Plan های مختلف خط موبایل انجام می شود، و این Plan ها از نظر میزان مصرف مجاز ماهانه و قیمت و نوع گوشی و مبلغی که باید ماهانه بپردازید تفاوت دارند و مقایسه این Plan ها به تنهایی سخت است چه برسد به اینکه بخواهید قیمت گوشی را این وسط استنتاج کنید. این قضیه منحصر به موبایل نیست، شما هر کاری که می خواهید بکنید اینقدر انتخاب های متفاوت با شرایط متفاوت از شرکت های مختلف دارید که در نهایت ترجیح می دهید به جای محاسبات پیچیده، استخاره کنید! 

در کل دو انتخاب در پیش رو دارید. Prepaid بگیرید یا Plan های بلند مدت! Prepaid به دوصورت با گوشی و یا فقط خط قابل خریداری است ولی Plan ها همراه گوشی هستند. گوشی های گران تر در Planهای گرانتر عرضه می شوند. آنچه انتخاب شما را محدود می کند اینست که بعضی از شرکت ها، اگر بیکار باشید به شما Plan نمی فروشند! Prepaid هم گران در می اید. در عرض ماه اول من 60 دلار Prepaid مصرف کردم .یعنی اینکه هر چه زودتر تصمیم تان را بگیرید و بروید روی یک Plan به صرفه تر است.

در Plan هایی که می بینید، می نویسند Nokia N95 با Cap $49 مصرف ماهیانه تا 350$ یا گوشی iPhone با Cap $49 مصرف ماهیانه تا 300$ . Cap چیست؟ و ما ادریک ما Cap؟ Cap از نظر لغوی به معنای حد بالا (Upper Limit) است و باعث می شود شما با پذیرفتن یک حد متعارف مصرف ماهیانه، بطور مستمر هر ماه مبلغی را به حساب اپراتور سرازیر نمایید. تعرفه های اینها معمولاً خیلی متفاوت نیست و روی Plan ها مانور می دهند. بنابراین وقتی می گوید ماهی 350$ می توانید استفاده کنید یعنی اینکه اگر Prepaid گرفته باشید و همان مقدار مصرف کنید باید 350$ هزینه کنید. یک نکته دیگر اینست که معمولاً روی Plan ها یک میزان مشخصی تماس با موبایل و بعضا حتی شماره ثابت همان اپراتور رایگان است. در مثال 49 دلاری فوق 240 دقیقه هم تماس مجانی با موبایل های همان اپراتور هست. بنابراین اگر دوستان و آشنایانی اینجا دارید ترجیحاً از همان اپراتوری بگیرید که آنها گرفته اند، چون بیشتر تماس هایتان احتمالاً با آنها خواهد بود.

یک چند تا از اپراتورهای موبایل اینجا رو هم ذکر کنیم
. اینجا Telstra یک جورایی همراه اول اینجاست.دولتی و گرونه ولی همه جا رو پوشش می ده. بعدش Optus و Vodafne هستند، Virgin mobile و Three و TPG و الی آخر . ما از Three گرفتیم چون دوستان Three بودند. Three جزو اولین شرکت هایی بود که سرویس 3G داشت، بقیه 2G بودند. تا جایی که سواد من می کشه 3G برای اتصال به اینترنت مناسب تره، یعنی کلاً سیستمش فرق می کنه. Three خودش همه جا پوشش نداره، و جاهایی مثل خارج از شهر یا داخل ایستگاه های قطار خودش آنتن نداره ولی با Roaming این امکان را فراهم می کنه، ولی ممکنه تو قطار که دارید صحبت می کنید می خواهد از Three به Roaming بره قطع بشه و لازم بشه دوباره تماس بگیرید. ما Plan 29$ رو گرفتیم که ماهی 10$ هم تخفیف خورده بود. این Plan رو به آدم های علاف هم می دادند، فقط به توصیه دوستان وقتی پرسیدند چیکاره هستی؟ گفتیم Home Duty ( امیدوارم که فحش نبوده باشه!)، آقاهه هم یک جورایی نگاهمون کرد که یعنی آهان، از اون لحاظ!!! من خودم گوشی داشتم، یک گوشی هم اینها دادند، الان بلا استفاده مانده، باید تو EBay بذارم بفروشم .

جمع بندی اینکه اگر گوشی دارید بیاورید، یک وقت دیدید همون اول امکانش نیست Plan بگیرید، حداقل بتونید با Prepaid سر کنید یک مدت. ولی در کل گوشی های معمولی ( حدود دویست هزار تومان در ایران) اینجا هم همان قیمت است و چه بسا ارزان تر، با Prepaid می توانید بگیرید. اگر می خواهید یک گوشی آه ه ... بخرید، به نظر من همینجا روی یک Plan بگیرید که یک جورایی انگار قسطی گرفته اید. البته توجه کنید که اینجا بعضی گوشی ها در انحصار بعضی اپراتورها هستند. مثلاً iPhone 3G را فقط Optus و Vodafone آورده اند. باید ببینید Plan هایشان می صرفد یا نه؟ 

راستی اینجا از یک اپراتور یک شماره گرفتید می توانید آن شماره را به اپراتورهای بعدی تان منتقل کنید و با تغییر اپراتور لازم نیست حتماً شماره جدید بگیرید.

 

وضعیت سفید اعلام می گردد!

امام صادق می فرماید: مزد کارگر را قبل از اینکه عرقش خشک شود بدهید
اولین حقوق رسید قبل از اینکه عرقم خشک شه! مزه کوکو داد انصافاً (همشهری ها می فهمند!)، کفگیره به ته دیگ خورده بود. همان اندازه که خرج کردن اینجا سخته، وقتی همه چی رو پنج شش برابر ایران می خرید، حقوق گرفتن به همان اندازه لذت بخش است. یکدفعه می بینید برای کار چهار پنج روز معادل یک ماه حقوق ایران دریافت کرده اید. 

ما Contract یها یک جورایی روزمزد هستیم دیگه! اول هر هفته (دوشنبه ها) باید Time Sheet پرشده رو بدم رئیسم امضا کنه بفرستم برای Agency، چهارشنبه شب حقوق اون هفته رو واریز می کنند. کسانی که کار Contract می کنند معمولاً خودشان هم شرکت ثبت می کنند و از طریق آن شرکت قرارداد می بندند. ما تازه کاریم، فعلاً این وسط Agency هستش که قرارداد رو بسته و من در واقع از Agency حقوق می گیرم.

از بابت محیط کار هم واقعاً نگرانی وجود ندارد، تجربه کنید می بینید که اصلاً سرعت ما با اینها تنظیم نیست، ما عادت داریم کار محول شده را سریع انجام بدهیم ولی اینها اصلاً چنین انتظاری از شما ندارند! به محیط کار یک جور دیگه نگاه می کنند، یکی دو هفته ای یک کاری براشون بکنم که هر وقت با دیتابیس کار می کنند منو دعا کنند!

مهاجرت کنید تا دانشمند شوید!

منظورم حدیث نبوی "اطلبوا العلم ولو بالصین" نیست. مسئله اینست که شما صرفاً به خاطر مهاجر بودنتان دانشمند هستید. سئوالاتی از قبیل " مهندس جان، وضعیت کار آرایشگری تو بریزبین چطوره؟"، "خطر ابتلا به سرطان پوست در استرالیا را چطور ارزیابی می کنید؟"، "چند درصد جمعیت اونجا ترک هستند؟" .... از شما پرسیده می شود که باید بلد باشید! یک نفر نیست بگوید این سئوال ها را از خود شما در خصوص ایران بپرسند جوابی دارید؟ من تو سیدنی چه خبر از بریزبین دارم! اون هم در زمینه ای که اصلا الفبایش را هم نمی شناسم! یک سری از این سئوالات نیاز به تلاش چند ساله یک تیم تحقیقاتی دارد که در نهایت هم می گویند به نظر ما اینطوریه! و جواب قاطع و صد در صد درست برایش متصور نیست. به هر حال منبع مناسب برای یافتن جواب چنین سئوالاتی اینترنت است و تنها تفاوتی که من با شما دارم اینست که سرعت دسترسی به اینترنت اینجا بیشتر است!

البته اگر مثل مهندس ارنست پسر خوبی باشید می توانید جواب همه این سئوالات را از اینترنت پیدا کنید. هم مطلبتان جور می شود، هم دانشمند می شوید. 

مردم استرالیا

کسانی که می خواهند مهاجرت کنند یک سئوال اساسی معمولاً تو ذهنشون هست و اونهم اینه که استرالیایی ها برخوردشون چیه با مهاجر ها و خصوصاً مهاجر های ایرانی. شاید حسی که مهاجرهای ایرانی در کشورهای اروپایی مثل آلمان داشتند و ایرانی ها رو خیلی تحویل نمی گرفتند و بهشون می گفتند کله سیاه! این نگرانی رو ایجاد کرده. الان نمی دونم هنوز هم چنین شرایطی در کشورهای اروپایی حاکم هست یا نه. (دوستان مقیم اونجا لطفاً نظر بدهند)

یک نگاه به ترکیب جمعیتی استرالیا نشان می دهد که 63 درصد افراد مقیم استرالیا مهاجرند. البته خود استرالیایی ها (که بهشون Aussie یا Ozzy گفته می شه)  هم خیلی قدمت ندارند. این یعنی اینکه شما در استرالیا به خاطر مهاجر بودنتان انگشت نما نیستید. اینقدر قیافه های چینی و هندی و ... می بینید که چنین حسی رو کاملاً فراموش می کنید.

در برخورد با استرالیایی ها هم اصلیت شما تغییری در رفتارشون ایجاد نمی کنه. این تجربه خود من و دوستانی است که سالیان سال اینجا بوده اند. رفتار خوبشون رو با همه دارند. خیلی زود صمیمی می شوند، یک تعارف کوچک بکنید به خانه تان هم رفت و آمد می کنند. خانواده برایشان مهم است. اهل گشت و گذار و لذت بردن از زندگی هستند. پیرمردها و پیرزن هایشان را می بینید اینقدر شارژ هستند که تعجب می کنید چون هم سن های اونها تو ایران چند تا کفن هم پوسانده اند. بازنشسته هایشان به جای نشستن در خانه و افسرده شدن، در جاهای مختلف داوطلبانه و بدون دریافت حقوق کار می کنند.
 
چند روز پیش توی مرکز آموزش زبان بزرگسالان (AMES) یک خانمی اومده و گفته که حاضره چند ساعت در هفته با کسانی که دوست دارند زبانشون تقویت بشه وقت بذاره و صحبت کنه. این دقیقاً چیزیه که یک مهاجر دوست داره! ولی ما با تفکر ایرانی مان جور در نمی آید! می گوییم حتماً کاسه ای زیر نیم کاسه اش هست! در حالی که برای اینها، ارتباط یک چیز ارزشمند است. و بابت اون وقت می گذارند.
 

نکاتی در خصوص کار در استرالیا برای IT کارها

در خصوص حقوق برنامه نویسان در سیدنی

1. برنامه نویس خیلی Senior (بالای ده سال سابقه):
    حقوق سالیانه: 100 تا 130 هزار دلار
    دریافتی خالص ماهیانه: 6000 تا 7600 دلار
کسانی که تازه تشریف میاورند برای سال اول دور این را خط بکشند
معمولاً (و نه لزوماً) در این سطح نیاز به Team Lead هم می باشد.

2. برنامه نویس Senior (بالای چهار سال سابقه):
    حقوق سالیانه: 80 تا 100 هزار دلار
    دریافتی خالص ماهیانه: 5000 تا 6000 دلار

3. برنامه نویس Mid-Level (بالای دو تا چهار سال سابقه):
    حقوق سالیانه: 60 تا 80 هزار دلار
    دریافتی خالص ماهیانه: 4000 تا 5000 دلار

3. برنامه نویس Junior (زیر دو سال سابقه):
    حقوق سالیانه: 40 تا 60 هزار دلار
    دریافتی خالص ماهیانه: 2800 تا 4000 دلار

برای کار اول دنبال جایگاه پایین تر نباشید، بلکه دنبال همان جایگاه با حقوق پایین تر باشید. یعنی اگر Senior هستید دنبال جایی که Mid-Level می خواهند نباشید، همان جاهایی که Senior می خواهند Apply کنید و حقوق کمتر بخواهید.

در صورتی که کار Contract بگیرید ممکن است دریافتی ماهانه تان به مبالغ اشاره شده در سطح واقعی تان برسد، البته به تفاوت آن با Permanent  که در پست های قبلی اشاره کرده بودم توجه داشته باشید. 

کارهای برنامه نویسی در درجه اول Java رو بورس است، بعد دات نت، دیتابیس شان هم عموما SQL Server است. Oracle خیلی نمی بینید، جاهای بزرگ معمولا Main Frame هستند که تلاش می کنند به کمک SQL Server کارشان با Main Frame را تا حد امکان کم کنند. دات نتی ها هم جدیدا بد جوری طالب Sharepoint شده اند.

کار DBA نیز به طور قابل ملاحظه ای کم است. به نظر طبیعی هم میرسد. جایی که پنجاه تا Developer دارد یک یا دو تا DBA دارد. به گفته دوستان DBA هایشان هم بد جوری با سوادند. ما که در ایران چنین جایگاه تعریف شده ای نداشتیم به نظر می رسد برای کسی که DBA خیلی حرفه ای نبوده کار اینجا سخت یاشد، خصوصا که نیاز به ارتباط بیشتر و در نتیجه زبان بهتری دارد.

مخارج هم 2000 تا 3000 دلار در ماه برای یک زوج در نظر بگیرید 1300 تا 2000 برای اجاره خانه، که اگر بتوانید در این صرفه جویی کنید جلوی خرج اصلی را گرفته اید. 500 تا 1000 هم خرج روزمره و قبض ها.
(منبع: یک ماه و نیم تجربه در جستجو برای کار) 

قدم خیر!

بالاخره کار اولم رو تو استرالیا شروع کردم. دیروز قرار بود شروع کنم که چون دستگاهم آماده نبود ازم خواستند که از امروز شروع کنم. و همین دیروز در مجمع سالیانه شرکت با مشخص شده ضرر 44 میلیون دلاری شرکت و پایین آمدن سهام شرکت از 6.5 دلار به 2.5 دلار در عرض یک سال گذشته، کناره گیری کرد و معاونش به جایش نشست. عجب قدمی داشتم! قبلاً قدم من یک جوری بود که وقتی از شرکتی در می آمدم شرکته زمین می خورد، الان ظاهراً داره قانون عوض می شه!

البته این مسائل برای دون پایه ها مشکلی ایجاد نمی کند. در کل شرکت بزرگی است و محیط کار تر و تمیز و مرتبی دارد. چای و قهوه و میوه و ... به راهه! داخلش بوفه داره که کیک و قهوه و ... داره، Permanent ها می توانند مجانی استفاده کنند ولی برای ما Contract یها پولیه! البته امروز با همکارا رفتیم و نشستیم به حساب اونها قهوه صرف نمودیم.

از نظر پوشش بیشتر شرکت ها اینجا Dress Code شان Smart Casual است! یعنی کراوات نمی زنند و پیراهن مردانه و کت شلوار یا کت تک و یا حتی بعضاً کاپشن می پوشند. آنهایی که با مشتری در ارتباط هستند معمولاً باید Formal بپوشند. به خاطر همین معمولا IT کارها اجباری به Formal پوشیدن ندارند. اینجا هم به من گفتند که لازم نیست کراوت بزنم.

از نظر کار هم معلومه یک چند سال پیش یک بنده خدایی بوده یک کارهای خوبی پایه گذاری کرده، بعدش اون رفته اینها خواسته اند ادامه بدهند یک جورایی گند زده اند! دیتابیسشون 190 گیگا بایت بود یک بررسی کردم یک جدول داشتند که 55 میلیون تا رکورد داشت! که بعداً متوجه شدم 66 هزار تا رکورد است که هر روز یک Snapshot از دیتای موجود می گیرند و اضافه می کنند به آن! 50 تا جدول بدون PK دارند و .... ( خواندن این قسمت برای دوستان غیر IT اختیاری است!)

در نهابت از کسانی که فکر می کنند اون سر دنیا همه کارها روی اصول و حساب و کتاب است استدعا دارم تجدید نظر بفرمایند!

بحث شیرین مالیات (Tax Return)

اینجا یکی از هنرهای ضروری برای زندگی، برگرداندن مالیات های داده شده یا Tax Return است. منظورم مالیات بر درآمد است. مالیات روی کالاها و خدمات (Goods and Services Tax) یا به اختصار GST را که معمولاً 10 درصد است می دهید، حرفی توش نیست. اینجا البته مثل امریکا و کانادا نیست و قیمت های اجناس را که در فروشگاه ها می بینید با GST اعمال شده است (Include است). در پایین رسید ها معمولاً مبلغ GST رو هم می بینید.

مالیات بر درآمد است که اینجا کمرشکن است. شما اگر 100 هزار دلار در سال در آمد داشته باشید 26 هزار دلار آن را باید مالیات بپردازید، مطابق جدول مالیاتی هرچه حقوق بالاتر می رود، درصد مالیات آن محدوده درآمدی بیشتر است. برای درآمد 80 هزار تا 180 هزار در سال مالیات 18 هزار بعلاوه 40 درصد مبلغ این Range را مالیات باید بدهید. در پایان سال مالی ( که اول July است) شما برای درآمد آن سالتان، مطابق قانون می توانید مقادیری از مالیات های پرداخت شده را برگردانید. روش کار اینست که شما بگویید هزینه ها و یا سرمایه گذاری که انجام داده اید باعث شده که حقوق شما کم شود. مثلاً شما برای آموزش یا مدارک مرتبط با کارتان 2000 دلار هزینه کرده اید. این باعث می شود شما حقوقتان به جای 100 هزار بشود 98 هزار و مالیات اضافه ای که بابت آن دو هزار پرداخت کرده اید (800 دلار) برمی گردد. یا اگر لپ تاپ بخرید، مالیاتش در سه سال قابل برگشت است.

شاید بحث مالیات برای کسانی که تازه وارد هستند در بدو ورود برایشان کاربردی نداشته باشد، اما چند تا نکته هست که باید توجه داشته باشید. اول اینکه هر خرید یا خرج عمده ای که انجام می دهید رسیدهایش را نگه دارید، چون ممکن است به درد برگشت مالیات بخورد. مثلاً شما درصدی از هزینه های موبایل و تلفن و اینترنت منزل را می توانید برای برگشت مالیات استفاده کنید. کسانی که بصورت Contract کار می کنند دستشان برای برگشت مالیات بازتر است و حتی ممکن است درصدی از مالیات اجاره خانه شان را هم برگردانند.

بحث دیگر، اینست که اگر شما در استرالیا قبل از ماه July به جای 12 ماه، مثلاً 8 ماه کار کرده باشید، چون درآمدتان در آن سال مالی در رنج پایین تری قرار می گیرد، مقدار قابل توجهی از مالیات هایی که پرداخت کرده اید بر می گردد. همچنین برای زوج های بدون فرزند که یکی از آنها شاغل نیست مبلغ 2100 دلار از مالیات پرداخت شده تحت عنوان Family Tax Benefit یا FTB قابل برگشت است.

یک محاسبه جالب دیگر، در خصوص خرید خانه است. اگر شما خانه بخرید و ساکن شوید که هیچ چی! ولی اگر خانه بخرید و اجاره بدهید یک جور سرمایه گذاری محسوب می شود و شما به فرض ماهی 3500 دلار قسط می دهید و خانه را ماهی 1500 دلار اجاره می دهید. این یعنی این که شما ماهی 2000 دلار ضرر می کنید. یعنی سالی 24000 دلار. بنابراین اگر حقوقتان 100 هزار دلار است در واقع درآمدتان 76 هزار است، یک چیزی تو مایه های 9 هزار دلار از مالیات شما بر می گردد. یعنی در 30 سال می شود 270 هزار دلار، که این خودش تقریباً ارزش اون خونه است! و شما فقط دارید بهره بانکی وام را پرداخت می کنید!

البته اطلاع از قوانین خیلی مهم است و نیازی هم نیست این کارها را خودتان انجام دهید. ملت اینجا معمولاً برای این جور کارها حسابدار می گیرند. 

Google Blogsearch

بطور اتفاقی به امکان جدید گوگل تحت عنوان BlogSearch برخوردم،ایده جالبی است: جستجوی یک عبارت در وبلاگ ها، می توانید به ترتیب پست هم مرتب کنید. اینطوری می توانید مطلب مورد نظر خودتان را در آخرین مطالب منتشر شده در وبلاگ ها جستجو کنید و یا رویداد خاصی را به ترتیب تاریخ پست در وبلاگ ها دنبال کنید. مثلاً با این روش می توانید ببینید بازی وبلاگی سرزمین مادری چگونه در حال گسترش است! قابل توجه آقا بهروز خالق بازی وبلاگی سرزمین مادری.

اصلاحات اساسی!

اگر چه دور از وطن هستم ولی هنوز اصلاح طلبم. رفتم اولین اصلاح رو در استرالیا انجام دادم. یک آرایشگر عراقی هست در بیرون مرکز خرید وست فیلد Hornsby کنار در KMart، اسمش Sam است، ده سال ایران بوده و فارسی رو مسلطه. 15 دلار گرفت و اصلاحات انجام داد.
نتیجه گیری اخلاقی: می توانیم از همکاری های کشور های دوست و برادر برای اصلاحات بهره مند شویم.

بازی وبلاگی سرزمین مادری!

ده دوازده روز پیش آقا بهروز از وبلاگ داریم میریم استرالیا منو به یک بازی وبلاگی تحت عنوان بازی وبلاگی سرزمین مادری دعوت کرد که به شرح زیر است:

1. برای نیمه مهاجران استرالیا: چه چیزهای خوب و با ارزشی ممکنه باعث بشه که از رفتن منصرف بشین؟
(برای مهاجران استرالیا: "چه چیزهای خوب و با ارزشی ممکنه باعث برگشتنتون بشه؟")
- یه خواهش: فقط حرفهای خوب بزنید و غم و غصه دار نکنین جوابهاتون رو جان عزیزانتان!!

2. برای نیمه مهاجران استرالیا: چه چیزها و یا خاطرات ارزشمندی هست که وقتی اونجا رفتید ازشون با افتخار واسه اجانب صحبت می کنید؟
(برای مهاجران استرالیا: "چه چیزها و یا خاطرات ارزشمندی از سرزمین مادری تون به یاد دارید واسه افتخار کردن پهلوی اجانب!؟")

جزییات شرایط بازی را از اینجا دنبال کنید.

اول اینکه تشکر می کنم از آقا بهروز، به خاطر دعوتش. راستش تو این مدت که دنبال کار بودم اصلاً اعصابشو نداشتم به این جور چیزا فکر کنم. ملتی هم که دعوت شده بودند به نظر مخشون کلید کرده، تو این مدت پست نداده اند. راستش شرایط بازی یک مقدار سخته، چون هم قراره حرفهای خوب بزنیم و هم قضیه رو صیاصی نکنیم!

در مورد سئوال اول می تونم بگم من کسی نبودم که به خاطر اینکه نمی تونستم تحمل کنم ایران رو ترک کرده باشم. به نظر من مهاجرت باعث می شه آدم بزرگ بشه. شما به یک جایی می رسید که فضای بیشتری برای رشد می خواهید و اون موقع باید مهاجرت کنید. من یک بار این کار رو کردم. از یک بخش کوچک اطراف تبریز مهاجرت کردم به تهران. اگرچه هنوز هم حس خاصی نسبت به زادگاهم دارم و خانواده ام هم هنوز آنجا هستند، ولی پانزده سال نیز در تهران زندگی کرده ام، حس خاصی نسبت به تهران هم دارم! فرهنگم عوض شده و نمی تونم برم تبریز زندگی کنم، اگر برم هم کار مناسب پیدا نمی کنم. الان فارسی فکر می کنم! فارسی خواب می بینم! اگرچه اطلاعات زبان آذریم زیادتر از موقعی است که آنجا بودم، اگرچه به ترکی استانبولی علاقه شدید دارم و یاد گرفته ام چون کلمات گم شده زبان مادریم را در آن پیدا می کنم. این تغییرات بد نیست. الان هم فکر می کنم به روزی که انگلیسی فکر کنم و انگلیسی خواب ببینم.

در کل به نظر من ایرانیها زیادی احساساتی هستند. در استرالیا خیلی ها را می بینید که از انگلیس پاشده اند آمده اند اینجا زندگی می کنند.برایشان تفاوت زیادی ندارد، هر جا راحت ترند زندگی می کنند. یک جایی می خواندم که می گفت ایرانیها مهاجران خوبی نیستند چون نگاهشان به گذشته است. مهاجر باید نگاهش به آینده باشد. با امکانات ارتباطی که هست به نظر من دلتنگی ها حل می شود. همه چیز عادت است. جهان وطنی را باید جدی بگیریم. ایده دهکده جهانی به سرعت داره پیاده می شه. و تنها جایی که جزو این دهکده نیست همانا سرزمین مادری ماست! اینجا اینترنت در همه ابعاد زندگی مردم نفوذ کرده ولی در ایران هنوز سر بدیهی ترین مسائل بحث می شود و اخرش هم نتیجه ای حاصل نمی شود.

من استرالیا را هم هنوز وطن خود نمی دانم. اگر فضای رشد مورد نظر من رو نداشته باشه، اینجا هم ماندنی نخواهم بود. ایران هم اگر برسه به جایی که بر خلاف جهت آب شنا نکنه و در مسیری که دنیا طی می کنه جهت گیری و عمل کنه چه بسا به جای اینکه خوشحال باشیم که فارغ التحصیل های بهترین دانشگاههامون رو می فرستیم استرالیا تا بیکاری رو کنترل کنیم (خبر)، ما بتونیم برای فارغ التحصیلان بهترین دانشگاه های دنیا شرایط تعیین کنیم برای ویزای کار در ایران! یک وقت دیدید اون موقع ما هم برگشتیم! در کل من چشمم آب نمی خوره وضعیت ایران بهتر بشه، مگر اینکه وضعیت دنیا خراب تر بشه اونهایی که رفته اند و بر گردونه!

در خصوص سئوال دوم  هم راستش من اصلاً به تاریخ دوهزار و خورده ای ساله مملکتمون افتخار نمی کنم بلکه خجالت هم می کشم در موردش صحبت کنم. جایی که اینها در عرض دویست سال رسیده اند، ما در عرض دوهزار و پانصد سال هنوز امیدی هم به رسیدن به آن را نداریم. من اگر بخواهم افتخاری هم بکنم به همین ایرانیهایی که هر جا می روند موفق تر از همه عمل می کنند افتخار خواهم کرد. اصلاً شاید یک جوری بشه شما به مهندس ارنست افتخار کنید! خدا رو چی دیدی! هیچ چیز غیر ممکن نیست.

من هم وبلاگهای مهاجرت به استرالیا ، سلام استرالیا و یک خانواده چهارنفره در پرث استرالیا را به شرکت این بازی دعوت می کنم. ببخشید. حس شما رو درک می کنم ولی این قانون بازیه!

Contract یا Permanent! مسئله اینست.

ممنون از تبریکات! ما بعد از دو ماه همچنان محتاج دعای شما خواهیم بود.

حالا قرارداد رو که می بندید، همه راه به راه دارند پیشنهاد می دهند و حتی می بینند مقاومت می کنید، حقوق پیشنهادی رو بالا می برند. من که فعلا تصمیم دارم همین قراردادی رو که بستم بهش پایبند باشم. اگرچه توی قرارداد آمده که تا یک ماه می توانند بگویند از فردا نیا! و دو ماه بعدش هم یک هفته قبلش می توانند بگویند نیا!

کارها اینجا بر دو نوع است، Permanent و Contract:
کارهای Permanent مثل قرارداد استخدام ما هستند. حقوق ماهیانه مشخص می شود، سالی چهار هفته مرخصی دارید که دو هفته از آن را می توانید استفاده نکنید و حقوق مربوط به آن را بگیرید. 10 روز تعطیلی در سال هست و 10 روز در سال مرخصی استعلاجی یا Sick leave دارید، البته اگر کسی از خانواده تان هم مریض باشد می توانید از Sick Leave تان استفاده کنید. پرداخت حقوق معمولا دو هفته ای یا ماهیانه است. علاوه بر حقوق 10 درصد حقوق دریافتی نیز به عنوان Superannuation و یا به اختصار Super به حساب شما در شرکتی که مشخص می کنید واریز می شود، و در زمان بازنشستگی می توانید برداشت کنید. وقتی می گویند حقوق 70K Base است یا 70K+Super است یعنی شرکت 70K در سال به شما پرداخت می کند و 10 درصد آن را نیز به عنوان سوپر پرداخت می کند. وقتی می گویند 77K Pakage همان معنی 70K Base را می دهد. یعنی سوپر توشه (Include است). معمولاً برای قطع همکاری یک ماه Notice لازم است. یعنی می توانند به شما بگویند از یک ماه بعد نیا! شما هم همینطور! می توانید بگویید از ماه بعد نمی ایم. در دوره Probation یا همان دوره آزمایشی که معمولا 3 ماه است زمان Notice را کمتر می گیرند، یک هفته، یک روز و یا حتی بدون Notice!

کارهای Contract به صورت ساعتی یا روزانه حقوق شان محاسبه می شود. مرخصی، تعطیلی، Sick Leave و ... ندارد و سوپر هم داخل آن است. معمولاً سه ماهه یا شش ماهه هستند. یک ساله یا دو ساله هم حتی پیدا می شود ولی نادر است. برای قطع همکاری معمولاً یک هفته Notice لازم است. پرداخت حقوق معمولا هفتگی انجام می شود. شما برای کار Contract یا باید شرکت خودتان را ثبت کنید و کارمند شرکت خودتان باشید و یا زیر چتر یک Umbrella Company می روید و یا ممکن است خود Agency که کار را معرفی کرده، شرکت ثبت شده برای این منظور داشته باشد که دیگر نیازی نیست شما نگران آن باشید. شرکتی که قرارداد می بندد شما را سه مدل بیمه می کند، بیمه مسئولیت است، که اگر شما خرابکاری کردید بیمه کند حمایت.

شما اگر بخواهید درآمد سالیانه Contract را با Permanent مقایسه کنید باید حقوق یک ماه را ضربدر 10 ماه کنید، 10 درصد سوپر را کم کنید. بعد مقایسه کنید. البته بهتر است بعد کسر مالیات مقایسه کنید تا با دید واقعی تری تصمیم گیری کنید. مالیات برای 80,000 دلار در سال 19100 دلار است و بالاتر از آن 40% ! بنابراین با حقوق 100K فقط 12K بیشتر از 80K دستتان را می گیرد. برای اطلاع دقیق تر از نحوه محاسبه مالیات می توانید به سایت اداره مالیاتی بروید و شرایط را ببینید یا از individual tax calculator آن استفاده کنید.

گهی بر طارم اعلی نشینیم...

پریروز دو تا مصاحبه پشت سر هم داشتم، هر دو تا جواب مثبت دادند! همیشه اینطوری بوده! من هر وقت دنبال کار بودم یا پیدا نمی شد، یا چند تا بود که باید یکی رو انتخاب می کردی. انتخاب سختی هم هست. جای معتبرتر  Contract سه ماهه است ولی اون یکی Permanent است. ولی به هر حال من جای اولی رو انتخاب کردم، Challenge بیشتری خواهد داشت مطمئناً، ولی فکر می کنم آینده بهتری داشته باشد. شروع نکرده دوباره باید دنبال کار باشم، مگر اینکه شانس بیاورم جای Permanent باز بشه تو همون شرکت.

ممنون از نفس های گرمتان! با توجه به اینکه دعاهای شما ملت غیور جواب داده است دوستانی التماس دعا داشتند برای آمدن ویزا، همچنین برای مشخص شدن Case officer و قبول شدن در امتحان IELTS نیز عده دیگری التماس دعا داشتند! خلاصه کارتان گرفته است.

قطار شهری در سیدنی

اینجا وسایل نقلیه عمومی نیز برای کسی که تازه از ایران اومده خیلی گران به نظر می رسد. البته به دلیل گستردگی شهر فاصله ها هم زیاد است. اینجا متروش زیر زمینی نیست و بهش می گویند قطار شهری (CityRail). از Hornsby تا شهر 45 دقیقه با قطار راه است. بلیط قطار بسته به فاصله و زمان متفاوت است. در ساعت های پیک مثل 7 تا 8 صبح بلیط رفت و برگشت(Day Return) از Hornsby تا شهر 8 تا 9 دلار است. در ساعات خلوت مثل وسط روز تا 5 دلار هم حساب می کند. بلیط رفت و برگشت ارزانتر از دو تا بلیط یک سره ( Single) می افتد. بلیط ها را می توانید از ماشین های بلیط فروش(تصویر زیر) و یا باجه ها تهیه کنید. دانش آموزان و دانشجویان با داشتن کارت های مخصوص می توانند از تخفیف در بلیط استفاده کنند. بلیط های بلند مدت تر ( مثلاً 14 روزه) هم هست که برای کسانی که هر روز یک مسیر خاص را طی می کنند مناسب است و ارزانتر (در حد ساعات غیر پیک) می افتد.




در بعضی از ایستگاه ها (عموماً ایستگاه های واقع در شهر) برای ورود و خروج باید بلیط تان را در دستگاه قرار دهید تا مسیر عبورتان باز شود ولی در ایستگاه های دیگر شما می توانید بدون ارائه بلیط سوار شوید. مکانیزم کنترلی به این صورت است که یا در ایستگاه مقصد گیر می افتید و نمی توانید خارج شوید. و یا توسط مامورانی که در داخل قطار بعضاً سر می رسند و بلیط ها را کنترل می کنند شناسایی می شوید. حتی یک بار اگر توسط مامور قطار به اتهام نداشتن بلیط گیر بیفتید غیر از جریمه، ممکن است در موقع اقدام برای Citizen شدن دچار مشکلات عدیده شوید. بنابراین اگر نرسیدید بلیط بخرید و قطار دارد حرکت می کند منتظر قطار بعدی بمانید.

یک امکان جالبی که وجود دارد و کاربردهای مختلف می تواند داشته باشد سایت اطلاع رسانی CityRail است. در سایت http://131500.com.au شما می توانید با مشخص نمودن مبدا و مقصد، مسیر و ساعات حرکت قطار، اتوبوس و Ferry مورد نیاز را دریافت کنید و حتی مشخص می کند چقدر باید پیاده بروید و نقشه مسیر پیاده روی را نیز مشخص می کند. این سایت حتی با دادن آدرس دقیق به عنوان مبدا یا مقصد نیز کار می کند. حالا چرا اسم سایت 131500 است؟ چون شماره تلفن اطلاع رسانی CityRail همین است. با استفاده از این سایت می توانید زمان خروج از منزل را برنامه ریزی کنید تا دقیقاً همزمان با قطار به ایستگاه برسید.

با این که با ما همسفرید خوشحالیم!

برره

چهار ایستگاه بالاتر از Hornsby ایستگاه برره (Berowra) است. دو رو برش پارک جنگلی بزرگ به مساحت حدود چهار هزار هکتار هست. امروز به همت دوستان ماشین دار رفتیم یک سری به آبهای برره (Berowra Waters) زدیم! اینجا که رفتیم برره پایین حساب می شد، برره بالا (Berowra Heights) رو هنوز ندیده ایم. آبهای اینجا بیشتر حالت خلیج داره تا رودخانه. توی نقشه هم که نگاه می کنید مشخصه، خلیج (Bay) زیاد دارند. به هر حال جای قشنگی بود، ملت اینجا قایق هاشون رو می بندند پشت ماشین، میان چنین جاهایی حالشو می برند. ما هم دو تا قایق موتوری کرایه کردیم (هر کدام 35 دلار برای یک ساعت و 70 دلار برای چهار ساعت) و یک گشتی در آبهای برره زدیم. هوا هم عالی بود، انگار نه انگار که الان وسط زمستونه!

برگشتنی هم یک سر به Fagan Park رفتیم، جای بسیار زیبایی است، هر قسمتش رو به سبک یک جایی درست کرده اند با پوشش گیاهی و درختان آنجا. Chinese Garden دارد، African Garden, Dutch Garden و ... بعضی از درختان هم شکوفه کرده بودند. دیگه فکر کنم توی یکی دو هفته اینده اثری از زمستان نباشد. چند تا عکس هم گذاشتم از اینجا.

چیزی که اینجا جالب توجه است اینه که هر جای تفریحی می روید، اصلاً شلوغی نمی بینید، اگرچه ملت شان اهل گشت و گذار هستند. تراکم کم یعنی همین دیگه! استرالیا به این بزرگی فقط 20 میلیون جمعیت داره!
نتیجه گیری اخلاقی: جا هست. بیایید!

در باب رزومه نویسی و کاریابی در استرالیا!

الان شش هفته است که دنبال کار هستم. تا حالا چهل پنجاه تا تماس تلفنی از طرف Agency ها داشتم و ده تا Agency و هفت شرکت برای مصاحبه دعوتم کرده اند. از بین اینها فقط دو تا از شرکت ها رو دوست داشتم برم که یکیشون یک سئوالش رو نتونسته بودم جواب بدم، ردم کرد، که بعد از یک ماه و نیم هنوز نیروی مناسبش رو استخدام نکرده! اون یکی هم بدلیل اینکه دنبال یک نیروی کم تجربه تر بود!! یکی نیست بهشون بگه شما که همون حقوق رو می خواهید بدهید، حالا چه فرقی می کنه! می ترسید بعداً شاخ بشه؟؟

به هر حال بعد از این قضیه رزومه ام رو عوض کردم و سوابق مدیریتی و حتی Technical Lead ها رو هم حذف کردم، حالا اوضاع یک مقدار بدتر شد. چون هر جا می رفتم اول باید می دیدم کدوم رزومه من دستشه بر اساس اون صحبت می کردم. بنابر این توصیه می کنم اگه مطلبی هست که بر اساس نوع کار ممکن است حرفتان را عوض کنید در رزومه نیاورید. اگرچه در اصول رزومه نویسی می گویند اینکه بگویید من در فلان پروژه کار کرده ام کفایت نمی کند باید بگویید چکاره بوده اید در این پروژه، به نظر من عجالتاً شما این یک قلم را رعایت نکنید. اینها را بعداً در مصاحبه عنوان کنید.

مسئله دیگر اینکه چون شما با Agency ها طرف می شوید در ابتدا، باید رزومه تان مناسب Agency باشد.بعضی از Agent ها تخصصی کار می کنند (مثلاً فقط دات نت) ولی بیشترشون اطلاعات کافی ندارند، و نمی فهمند شما که نوشته اید VB.Net خوب حتماً Visual Studio هم کار کرده اید، چون محیط کار VB.Net است! بنا براین توصیه می گردد یک قسمت Technical Skills در صفحه اول داشته باشید و Keyword هایی که در زمینه کارتان است بصورت دسته بندی شده بریزید آنجا! نگویید نوشته ام ASP.Net کفایت می کند! CSS، JavaScript,HTML,DHTML,Ajax را نیز ذکر کنید. فکر نکنید که لازم نیست بنویسید Windows Forms هم کار کرده اید. Visual Source Safe کار کرده اید؟ بنویسید توی این قسمت! ترجیحاً این Keyword ها را در یک یا چند تا از بندهای Career History تان هم ذکر کنید و آمادگی این را داشته باشید که بگویید هر کدام را در کجا کار کرده اید.

بعضی از Agency ها با شما تماس می گیرند که فقط حرف بکشند. کاری سراغ ندارند! فقط می خواهند بدانند کجاها قبلاً رفته اید یا قراره برید برای مصاحبه، ولی این رو طوری مطرح می کنند که شما تازه کار باشید حرفشان را باور می کنید! می گویند بگو کجاها Agency های دیگر تو رو معرفی کرده اند تا ما از این شرکت ها دور وایستیم! (ترجمه Stay away بود!) بهتر است بگویید من اجازه ندارم اسامی شرکت ها را بگویم. اگر بگویید شانس خود را کم کرده اید. چون این Agency می خواهد برود پیله کند به آن شرکت و کس دیگه ای رو معرفی کند.

نکته دیگر اینکه اگر خیلی جا عوض کرده اید، خیلی خوب نیست در رزومه هفت هشت ده جا ردیف کنید. ترجیحاً چند جا رو ترکیب کنید و به اسم شرکتی بنویسید که می دانید کسی اونجا هست که اگر لازم بود این قضیه رو تایید می کنه. البته اینجا معمولاً به مدرک کتبی نیاز ندارند. من خودم توی 5 سال چهار جا کار کرده بودم، کردمش یک جا. توی 10 سال سه جا رو ردیف کردم. اینطوری دیگه خیلی گیر نمی دهند که چرا از فلانجا در اومدی...

یک جایی برای مصاحبه دوم دعوتم کرده، دوشنبه قراره برم. Agency ازم Reference خواست. من هم دو تا از رئیس های قبلی و یکی از دوستان اینجا را دادم. یک میل هم به این ملت زدم که حواسشان باشد تعریف می کنند روی نکات فنی تاکید کنند نه مدیریتی! فکر می کردم برای اونهایی که ایران هستند از email استفاده می کنند. ولی یک ساعته به همشون زنگ زده بودند، شانس آوردم که قبلش من زنگ زدم هماهنگ کردم باهاشون.

خلاصه اینکه این نکاتی که مهندس یزدان پناه اینجا خلاصه ذکر کرده اند، اگر بخواهیم باز کنیم هر کدام داستانی دارد. من توصیه می کنم به اینها عمل کنید.

دعا کنید دوشنبه این کاره رو بگیرم. دیگه کم کم دارم خسته می شم!

اردوی جوانان موفق!

یازده سال پیش در چنین روزی، به همت یکی از دوستان، در یک جمع 18 نفری به مدت 3 روز و 2 شب در کوههای اطراف لوشان (آسمانسرا) گشت و گذار نمودیم. و بدلیل اینکه بیش از حد خوش گذشته بود، بنا بر این شد که هر سال همان موقع یک اردوی سه روزه برگزار کنیم که بعداً اردوی جوانان موفق نامگذاری شد! برنامه کلاردشت، قلعه رودخان فومن، دریاچه گهر درود لرستان را در سالهای بعد از آن اجرا کردیم و با ازدواج دوستان، برنامه ها یک روزه شد.  سی سنگان ( نوشهر)، تنگه واشی، جنگل نور، آبشار شاهاندشت، لالون (تونل برفی) را برگزار کردیم. پارسال هم بدلیل عیالوار شدن دوستان و تبدیل جوانان موفق به پیران ناموفق تنهایی به جاده سیاهکل به دیلمان + جاده عباس آباد سفر کردیم که واقعاً اگر کسی بدون دیدن این محل از دنیا برود ناکام رفته است.

امسال برای حفظ این سنت حسنه آخر هفته می رویم کانگرو ببینیم. همچنین از ده سال پیش برنامه سال 2010 مشخص شده است. آبشار نیاگارا! اگرچه ما مسیرمان این وری شد، ولی از همینجا به دوستان مقیم تورنتو اعلام می کنیم که ما هستیم! 22 مرداد 2010 می بینیمتان (2010 میلادی البته!)

باز هم خرید!

اینجا ما نان لبنانی، پنیر فتای دانمارکی، خیارشور اسرائیلی،ماست یونانی، برنج پاکستانی، ... می خوریم. یک مقدار تجربه لازم است تا همان مزه هایی را که عادت دارید اینجا پیدا کنید. و یا بدانید اون شیشه هایی که شبیه رب گوجه است، رب گوجه نیست و به رب گوجه می گویند Tomato Paste . و تجربه کنید که علاوه بر گوشت، مرغ را هم باید ذبح اسلامی بخرید، چون بعد از پختن چاقو می زنید و خون بیرون می زند! فروشگاه ها و سوپرمارکت ایرانی اینجا کم نیستند. ولی طرف ما فروشگاه ایرانی نیست. یک فروشگاه افغانی این طرف ها هست که مواد و وسایل ایرانی هم دارد ،ما چیزهای خاصی مثل رب انار لازم داشته باشیم از انجا می گیریم.

برای خریدهای روزانه، فروشگاه های ALDI ، Woolworths و Coles در مرکز خرید Westfield هستند. ALDI اصالتاً المانی است. (شاید ریشه ترکی هم داشته باشد!!) و معمولاً ارزان تر است ولی از نظر برخوردی کلاس Woolworths و Coles را ندارد. چرخ های (trolley های) ALDI پولی است و باید بعد از استفاده تحویل بدهید. اقلامش تنوع کمتری دارد و اگر وسایل دیگری همراه داشته باشید می گردد. پلاستیک نمی دهد و اگر بخواهید باید بخرید. البته فروشگاه های دیگر که پلاستیک می دهند معمولاً می پرسند که پلاستیک لازم دارید یا نه! یک طوری که احساس عذاب وجدان می کنید که با مصرف پلاستیک موجب ضربه زدن به محیط زیست می شوید!

اینجا ملت چرخ ها را از مرکز خرید خارج می کنند و تا دم در خانه خود می برند و همانجا ول می کنند، هر شب با ماشین می آیند و چرخ ها را از کوچه ها جمع می کنند. توی ایران کسی چرخ شهروند رو کنار ماشینش می برد و همانجا ول می کرد ما بهش می گفتیم بی فرهنگ!

اینجا هر روز کلی بروشور تبلیغاتی در صندوق پست پیدا می کنید. می توانید مواردی که Special خورده از آن پیدا کنید، و خریدتان را برنامه ریزی کنید. مثلاً حلب 4 لیتری روغن زیتون در حالت عادی 50 دلار است که بعضاً 50% تخفیف می خورد و 25 دلار می شود. اگر 25 دلار به نظرتان علف خرس نمی باشد باید به اینها توجه کنید. یا ممکن است ببینید نوشابه 2 لیتری Special خورده و قیمتش از نوشابه 1.5 لیتری همان مارک پایین تر است! اقلامی مثل نان و تخم مرغ اگر چند روز مانده باشد، می زنند Reduced to Clear و قیمتش را 30 تا 50 درصد پایین می آورند.

بنابراین راه حل جامع و کامل وطنی این است چرخ یک فروشگاه دیگر را بردارید، اول بروید ALDI خرید کنید و بقیه را از Woolworths یا Coles بخرید! و چرخ را تا دم در منزل ببرید و همانجا ول کنید! کیسه خرید بخرید و موقعی که برای خرید می روید همراهتان ببرید. به Special ها توجه کنید.

بینگ لی!

یک مرکز خرید بزرگ داریم این دور و بر ها بنام Westfield که فروشگاه های بزرگی مثل Woolworths ، Coles ، K Mart، Target و Myer دارد. Westfield در نیو ساوث ولز هفده تا مرکز خرید دارد، در بقیه ایالت ها هم سه چهار تایی تو هرکدام دارد. دو تا فروشگاه لوازم خانگی مشهور هست بنام BingLee و Good Guys. ما اینجا فقط Bing lee رو داریم.

حالا چیزی که در مورد Bing Lee برای من جالب بود اینه که چانه زدن نه تنها آزاد است بلکه شدیداً توصیه می شود. اصلاً شعار این فروشگاه اینه که Everything's Negotiable. معمولاً قیمت های این فروشگاه بسیار بالاست، فروشنده ها هم وایستاده اند به شما نگاه می کنند تا ببینند از بالا بودن قیمت ها وحشت زده شده اید و دستتان جلوی دهانتان است و چشمهایتان ور قلمبیده است.در این لحظه فروشنده قهرمان از راه می رسد و می گوید می توانم کمکتان کنم؟ شما هم می گویید: آخه قیمت ها تون بالاست. فروشنده می گوید: نگران نباشید، قیمت خوب برایتان حساب می کنم، کدام مد نظرتان است. شما مثلاً یک جنس 800 دلاری را نشان می دهید. فروشنده می رود کامپیوترش را چک می کند و می گوید برایتان 590 حساب می کنم. شما هم از فرط خوشحالی چند تا جنس دیگر نیز با تخفیف های خوب می گیرید. موقعی که فاکتور را برایتان می زند با کمال ناباوری می بینید از اون قیمتی که گفته بود هم پایین تر حساب کرد! و شما در حالی که با دمتان گردو می شکنید از فروشگاه خارج می شوید.

در منزل یک جستجویی در اینترنت می زنید و می بینید که باز هم هر کدام را 50 دلار گرانتر خریده اید! بنابراین بهتر است اول جنس را آنجا ببینید و پسند کنید، در اینترنت پایین ترین قیمت را پیدا کنید و سایت مربوطه را یادتان باشد، بعد بروید با ادله کافی چانه بزنید. همانجا فروشنده می رود در گوگل و می بیند درست می گویید و حاضر می شود با آن قیمت بدهد. یکی از دوستان جنس 4000 دلاری را با 2500 دلار به روش فوق خریداری نمود!

خرید خوبی داشته باشید. بینگ لی باید یه چیزی بده اینقدر تبلیغشو کردم.

از راه انتگرال ...

می گویند یک بنده خدایی لیسانسش رو گرفت، کار پیدا نکرد رفت سراغ دستفروشی، از بخت بد مامورها ریختن و دستگیرش کردند. و گفتند اگه بره نهضت و سواد یاد بگیره آزادش می کنند. توی کلاس معلم ازش خواست که بیاید پای تخته و مساحت دایره رو حساب کنه. این بنده خدا فرمول مساحت دایره رو یادش رفته بود ولی از راه انتگرال بلد بود حساب کنه، ولی نمی خواست لو بره، یواشکی از یکی پرسید فرمولش چیه؟ اون هم جواب داد: از راه انتگرال!

حالا قضیه کار پیدا کردن ما هم اینطوری شده! کلی سوابق مدیریتی رو حذف کرده ام از رزومه، باز هم جایی که میروم مصاحبه می گویند شما بیش تر از اونی که مد نظر ماست Senior هستی! باید خیلی مواظب Overqualify شدن بود اینجا، الان دیگه تو رزومه ام Technical Lead هم نیاورده ام. توی مصاحبه هم باید از فتوحات خودم کمتر صحبت کنم. از طرف دیگه یک سئوالشون رو نتونی جواب بدی رد می کنند، باید کاملاً با اون چیزی که مد نظرشان است Fit باشی!

شما دعایتان را ادامه بدهید!

Google Street View در استرالیا و ژاپن و فرانسه

الان دیگه لازم نیست برای قدم زدن در خیابانهای استرالیا، تشریف بیاورید. کافیست بروید در Google Maps و دگمه Street View را بزنید، جاهایی که عکس دوربین عکاسی هست و وقتی جلوتر می روید زمینه اش آبی است تحت پوشش است. یک آدمک روی نقشه می آید که می توانید با ماوس بگیرید و بیندازید در خیابان مورد نظرتان، و از آن زاویه نمای آن خیابان را مشاهده کنید.ما که رفتیم دم در آپارتمان خودمان را دیدیم. این امکان قبلاً فقط برای شهر های امریکا وجود داشت که الان در ژاپن و فرانسه هم هست. در فرانسه مسیر Tour de France تحت پوشش قرار گرفته و عکس ادمک فرق می کند. آدمکش دوچرخه سوار است.
می توانید با چرخاندن زاویه دید به سمت پایین ماشین حاوی دوربین را ببینید. (این هم تصویر ون حاوی دوربینها) .در واقع کل مسیرهایی که تحت پوشش هستند ماشینی در این مسیرها حرکت کرده و در فواصل زمانی مشخص عکس های 360 درجه تهیه کرده است. بعضی جاها مثل سانفرانسیکو کیفیت تصاویر در حدی است که چهره افراد قابل شناسایی است.

تعطیلات!

امروز بانک های New South Wales تعطیل بودند. یا به قول معروف Bank Holiday بود. هر سال اولین دوشنبه ماه آگوست بانک های اینجا تعطیلند تا کارمندانشون برن حالشو ببرند.چرا دوشنبه؟ برای اینکه بچسبه به تعطیلات آخر هفته بتونند مسافرتی جایی برند. اطلاعات بیشتر

یک قانون جالبی که اینجا دارند اینه که تعداد تعطیلی های هر سالشون ثابته. یعنی اگر یک تعطیلی شنبه یا یکشنبه باشه، می افته به دوشنبه. کلاً غیر از Bank Holiday ده روز در سال تعطیلی داریم. سال نو، کریسمس، روز ملی استرالیا، روز کار، تولد ملکه و ... اطلاعات بیشتر

گواهینامه حل است!

کانگروجولیشن!(کانگرو ها در شادیتان سهیم باشند!)
به حول و قوه الهی و در پی زحمات مربی ارجمند آقای مهندس اکبریان (موبایل: 0401508410) و دعای شما ملت بزرگوار و الطاف ممتحن مربوطه، گواهینامه رو یک ضرب گرفتم کلکش کنده شد و رفت.

یک هفت جلسه یک ساعته آموزش دیده بودم ولی هنوز خیلی موارد بود که رعایت نمی کردم. اگر می خواستم امتحان رو عقب بیندازم می افتاد تا یک ماه دیگه جا نمی داد. تصمیم گرفتم برم امتحان رو بدم، فوقش تجربه می شه برای بعد. امروز هم یک ساعت قبل از امتحان مهندس اکبریان آمد و رفتیم یک چند جای جدید که هچلهفت هم بود، از قضای روزگار برای امتحان هم همانجا برد، آمادگیش رو داشتم.

رفتیم اول فرم امتحان رانندگی رو پر کردیم و به همراه پاسپورت و گواهینامه رانندگی ایرانی و ترجمه آن و کارت مربیگری مهندس اکبریان دادیم آنجا، گفتش برو بیرون وایسا می آم. آمد و اول گفت راهنما ها و ترمز را بزن، چراغها رو که چک کرد گفت برویم. و توضیح داد که امتحان نیم ساعت خواهد بود و من هر جا لازم باشه می گم Turn Left ، Turn Right، Go Straight، پارک کردن کنار جدول و دور دو فرمونه (Three Point Turn) هم انجام خواهیم داد. سعی می کردم سرعت بالا نروم. بیشتر موارد سرعتم تا 10 کیلومتر پایین تر از حد مجاز بود. همیشه بعد از زدن راهنما کامل سرم را برمی گرداندم و آن سمت را چک می کردم. Head Check Error نگرفتم اصلاً. حواسم به راهنما زدن بود خصوصا موقع در آمدن از میدان (Roundabout). زمان خوبی هم بود. امتحان ساعت 11:30 بود که خیابانها خلوت بودند.

خطاهایی که داشتم یکی موقع پارک دوبل بود که خوردم به جدول ولی با یک حرکت رو به جلو درستش کردم. یکی هم اینکه منتظر چراغ بودم که سمت راست بپیچم، چراغ مستقیم سبز شد ولی فلش سمت راست قرمز بود، منتظر بودم اون هم سبز شه! قرمزه خاموش شد ولی سبز نشد! من هم هنوز وایستاده بودم که ماشین پشت سریم بوق زد سریع پیچیدم. بعدش که برگشتیم ممتحنه رفت محاسباتش رو انجام داد و اومد گفتش که You Passed، بعدش ایرادهام رو هم گفت.

چقدر خرج شد؟ هفت تا جلسه یک ساعته آموزش به قرار هر جلسه 45 دلار، ماشین برای امتحان و یک ساعت قبلش هم 120 دلار، رزرو امتحان 44 دلار، صدور کارت 72 دلار جمعاً 551 دلار هزینه کردیم.

برای صدور کارت دوباره Proof Of Address می خواستند اگرچه موقع امتحان آیین نامه یک بار Proof کرده بودم! با کارت Medicare راه افتاد ولی بهتر است آدم همیشه آمادگی داشته باشد آدرسش را پروف کند! برای معاینه چشم هم همانجا در کمدش را باز می کند، شما از توی آینه بالای سرش می توانید ببینید. می گوید خط پایینی را بخوان، به همین سادگی، بعدش هم همانجا می نشینید یک عکس هم می اندازد، پنج دقیقه بعد کارت حاضر است. آدرس هم روی کارت ثبت شده، الان دیگه راحت می توانید آدرستان را پروف کنید!

کارهای بانکی

یکی از مهمترین کارهایی که در بدو ورود به استرالیا باید انجام دهید باز کردن حساب بانکی است. اینجا برای خرید پول نقد نیاز ندارید و اکثر جاها کارت قبول می کنند، معمولاً ملت بیشتر از 50 دلار با خودشان پول نقد حمل نمی کنند. اون هم یک جاهایی مثل خرید بلیط قطار شهری و اینجور چیزها لازم می شه.بنابراین انتخاب بانک مناسب بر اساس تعداد ATM های آن بانک در سطح شهر خیلی درست نیست. در ضمن در فروشگاه ها می توانید هنگام خرید درخواست پول نقد هم بکنید، از حسابتان به اندازه ای که لازم دارید بیشتر کم می کنند و پول نقد مورد نظرتان را به شما می دهند. به این می گویند Cash Out. اول کار وقتی نمی دونید چنین امکانی وجود دارد وقتی صندوقدار بهتون میگه "Do you need cash out" نمی دونید چطوری بگید بابا گیر نده حساب کن بریم.

حساب بانکی که باز می کنید، راه به راه از بانک براتون نامه میاد. یک بار کارت رو می فرستند. یک بار رمز رو، یک بار ازتون درخواست می کنند بروید و وام بانکی برای خرید خونه بردارید! اینها یک خوبی که داره اینه که این نامه ها را به عنوان Proof Of Adress یک جاهایی می توانید استفاده کنید. مثلاً برای گرفتن گواهینامه و بعضاً برای اجاره خانه نیاز دارید که ثابت کنید الان توی آدرسی که ذکر کرده اید ساکن هستید.

من توی ANZ (بانک استرالیا و نیوزیلند) حساب باز کردم، دلیلش هم این بود که دوستان در این بانک حساب داشتند و از خدماتش راضی بودند. یک حساب Access Acount باز کنید تا خرید ها را از این حساب انجام دهید. این نوع حساب دو مدل است یکی تعداد محدودی Transaction در ماه را اجازه می دهد و ماهی 2 دلار آب می خورد. مدل با Transaction نامحدود ماهی 5 دلار شارژ می کند. به خاطر همین لازم نیست حساب های جدا باز کنید، می توانید بر روی یک حساب چندین کارت داشته باشید، و به شخص دیگر (همسرتان) نیز اجازه بدهید که از این حساب برداشت کند. یک حساب Saving (پس انداز) نیز باز کنید، می توانید کارت های موجودتان را به این حساب نیز وصل کنید. حساب پس انداز به شما سود هم می دهد. اگر مبلغ موجودی این حسابتان را می توانید بالای 5000 دلار نگهدارید حساب V2Plus رو پیشنهاد می کنند که بالاترین بهره را می دهد (سالی 6.25 درصد). تعداد Transaction های این نوع حساب هم محدود است (5 تا در ماه)، چیزی هم شارژ نمی کند. حساب Saving بهتر است به نام کسی باشد که کار نمی کند یا درآمد پایین تری دارد، تا مالیات کمتری به سود بانکی تان تعلق بگیرد.

برای خرید های اینترنتی نیز یک حساب Visa Debit باز کنید. مثل Credit Card است ولی هر چقدر که خودتان در این حساب پول بریزید می توانید استفاده کنید. Credit اضافه ندارید. با Visa Debit می توانید در فروشگاه ها خرید هم بکنید، فقط باید امضاء کنید فاکتور رو. توصیه می شود Visa Debit Card رو خیلی استفاده نکنید چون با داشتن فقط شماره آن می توان از حسابتان پول برداشت، خیلی هم توی این حساب پول نگهداری نکنید.هر وقت لازم داشتید می توانید از طریق Internet Banking بین حساب هایتان پول جابجا کنید و یا به حساب شخص دیگر پول واریز کنید و یا فیش ها (Bill ها) یتان را پرداخت کنید. و ریز کارکرد حسابهایتان را ببینید.

بفرمایید پیتزا!

هر روز که سراغ  صندوق پستی می روید می بینید که پر از بروشورهای تبلیغاتی شده. کوپن های پیتزا هات و دومینو هم معمولاً هر هفته پیدا می شه لای این همه کاغذ. اینجا به نسبت سایر چیزها، پیتزا ارزونه. 6.95 دلار یک پیتزای بزرگ. روزهای سه شنبه ارزونتره 4.90 دلار. این کوپن ها هم بعضاً مشخص می کنه که برای ناهار ارزونتره. شما می تونید از سایت دومینو سفارش پیتزاتون رو بدهید و حتی مواد داخل اون رو مشخص کنید چیزهایی که دوست ندارید کم کنید و به جای اون مواد مورد علاقه خودتون رو اضافه کنید. بعد یک ربع بروید و Pickup کنید.

ولی انصافاً! آخه الان مشکل ما اینه؟...

حساب و کتاب!

دیروز چک اولین در آمدم را دریافت کردم! البته اگر بشه اسمشو درآمد گذاشت. اینجا وقتی ماشین لباسشویی می خرید که دارای برچسب Rating مصرف آب است، می توانید فرمی را که از فروشنده گرفته اید پر کنید و به همراه فاکتور خرید به شرکت آب (Sydney Water) ارسال کنید. بعد از حدود یک ماه یک چک 150 دلاری با نامه تشکر دریافت می کنید. یک لباسشویی LG هفت کیلویی مدل WD8015C  اینجا در امد 580 دلار که 150 هم برگشت، در نهایت 430 دلار آب خورد. تازه از اجر معنوی صرفه جویی 21 هزار لیتری مصرف آب در سال نیز بهره مند شدیم.
حالا می خواستم یک مقدار بیشتر در خصوص حساب و کتاب مخارج اینجا بنویسم ولی چه کنیم که بیل گیتس دیگه قاطی کرده و نرم افزار Excel 2007 یک ضرب ساده هم بلد نیست. باور نمی کنید 850 را در 77.1 ضرب کنید ببینید چی جواب میده! به جای 65535 مقدار 100000 را نشون میده! آدم دستش به حساب کتاب هم نمی ره!
 ای بیل گیتس .... !
ببخشید، نمی دونستم اگه به بیل گیتس فحش بدی خورشید می گیره!

کاش اینجا بودی...

این را به یاد ما ببینید! دستمال همراهتون باشه!

   

این قافله عمر عجب می گذرد ...

    الان در هفته چهارم دنبال کار گشتن هستیم. دو تا مصاحبه هم این هفته دارم. بعضی از این شرکت ها خیلی Relax هستند. یک امتحان می گیرند.یک هفته طول می کشه تا قرار مصاحبه فنی بگذارند. بعدش اگه قبول شدی یک مصاحبه اداری می گذارند، بعدش با جاهای قبلی تماس می گیرند و Background Check می کنند. خلاصه اینجا هم ملت Relax کار می کنند هم هفته هایش برکت ندارد. شنبه یکشنبه که تعطیله، دو شنبه هم که تا گرم کار بشوند گذشته، پنجشنبه و جمعه هم که به هوای مملکت خودمون آخر هفته حساب می شه ( البته جمعه برای اینها هم اینطوریه، خیلی حال کار کردن ندارند جمعه ها، توی محیط های کار هم جمعه ها معمولاً لباس غیر رسمی می پوشند)، می مونه سه شنبه و چهارشنبه. این سرعت گذشتن هفته ها رو چند برابر کنید تا بفهمید از دید یک آدم علاف جویای کار چطوریه!
قدم ما هم خوب بوده! خراب شدن وضعیت بانک های امریکا و بعدش اروپا (به قول ما خارجی ها Credit Crunch) به اینجا هم کم کم می رسد.  سهام ANZ (یکی از بانک های بزرگ اینجا) دیروز ده درصد افت داشته، بقیه بانک ها هم پنج شش درصد افت داشته اند. هواپیمایی Qantas استرالیا هم به خاطر افزایش قیمت سوخت 1500 نفر رو می خواهد اخراج کند. اینطوریه دیگه! آدم که جهانی می شه، شرایط جهانی هم روش تاثیر می گذاره!

آکواریم سیدنی

بالاخره بعد از دو ماه، تصمیم گرفتیم یک مقدار بگردیم ببینیم تو این شهر چه خبره! مراکز توریستی سیدنی رو توی گوگل گشتم، سیدنی آکواریم را بیشتر تعریف کرده بودند. از طریق سایتش رفتیم بلیطش را گرفتیم تا 10 درصد تخفیف هم به خاطر خرید انلاین شامل حالمان شود. جای زیبایی بود، پنج ساعتی طول کشید تا بگردیم و عکس بگیریم. یادتان باشد باطری اضافه و شارژر همراهتان باشد تا مثل من در جاهای قشنگ تر حالتان گرفته نشود. یک چند تا عکس هم گذاشته ام. خوش باشید.

کار چی شد؟

    الان دو هفته و نیم هستش که دارم دنبال کار می گردم. با شش هفت تا Agency و سه تا شرکت مصاحبه داشتم تا حالا. اولیش رو هم خراب کردم هم خوشم نیومد. دو ساله پروژه رو شروع کرده اند، سه چهار ماهه می خواهند جمعش کنند، هنوز هم برنامه نویسی رو شروع نکرده اند! میگن ما تو این دو سال فکرهاشو کردیم. فقط کد کردنش مونده. فقط مهندس های صنایع نیستند که اینطوریند. رئییسشون روانشناس بود!
دومی هم همکاران سیستم اینجا بود، تو کار پکیج های حسابداری هستند و شرکت بزرگی بود. من خوشم اومد ولی اونها از من خوششون نیومد. یک سئوالشون رو حضور ذهن نداشتم بگم فکر کردند بلوف زده ام.
سومی رو هم دیروز رفتم. دو نفر مصاحبه کردند و یک ربع هم مراسم Debugging یک برنامه آشغالی رو داشتیم. بد نبود به نظر خودم.
در کل بازار کار اینجا الان بد نیست. از اول July به بعد بازار کار خوب شده و به سمت بهتر شدن جلو میره. کسانی که سابقه کار اینجا رو دارند سریع ( یک هفته ای) جذب می شوند. کار Java خیلی هست، بعدش دات نت. کارهایی که نیاز به ارتباط داره و ربط به پشتیبانی و اینها دارد زبان خیلی خوب می خواهد. کار Oracle Developer خیلی کمه. بیشتر اینجا از Oracle Application ها استفاده می کنند، خودشان Develop نمی کنند. کارهای Business Intelligence هم کمه ولی کسی رو می خواهند که حسابی سابقه داشته باشد و بیشتر به عنوان مشاور می خواهند حقوق های بالا هم می دهند.
دعا کردید خونه گرفتیم، الان دعا کنید کار بگیریم. اجرتون با اقا ...

ای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت!

سیدنی بار دیگر حماسه افرید. مردم قهرمان پرور استرالیا با اجتماع چهارصد هزار نفری در مراسم اختتامیه روز جوانان در حضور پاپ بندیکت شانزدهم بزرگترین گردهمایی تاریخ این کشور را رقم زدند. ما تو مملکت خودمون این همه اجتماع میلیونی داشتیم اینقدر پز نمی دادیم.
ببخشید این یک هفته رو درگیر تر و خشک کردن پاپ بودیم فرصت نشد آپدیت کنم. از شوک روحی رفتن پاپ در نیامده بودیم که خبر درگذشت خسرو شکیبایی را از دوستان شنیدم و متاثر شدم. واقعاً جزو هنر پیشه های مورد علاقه من بود.
یک جورایی باید هر روز اخبار مملکت رو چک بکنیم. یک چرخی زدیم. خبر تعطیلی مثلث شیشه ای و دلیل آن در یوتیوب و اجتماع مردم در مشهد در هفته گذشته و ... اینجا خوبیش اینه که فیلتر نیستیم. یک مقدار هم orkut بازی. تازه متوجه شدیم که هر اشنایی رو که تو Orkut پیدا می کنیم یه ور دنیاست. یک کاریکاتور هم دیدم از کلمبوس دیسپچ که ایران را مثل در چاه فاضلاب کشیده که سوسک ها از آن به کشورهای مجاور پراکنده شده اند. البته سوسک هایی که اومدند استرالیا رو نکشیده! بدتون نیاد! واقعاً سوسک شدیم!
یک سایت دیگه شبیه Orkut بود بنام linkedIn که برای من قبلاً دوستان فرستاده بودند ولی دیگه خسته شده بودم ثبت نام کنم بعداً فیلتر شه، ولی الان می بینم که خوب رشد کرده. بیشتر ایجاد شبکه ای از افراد متخصصه. شما رزومه تون رو اونجا تکمیل می کنید، افراد دیگه مثل مدیر یا همکارتون می تونند شما رو Recommend کنند. شما یک چرخ تو این سایت می زنید شرکت ها و افرادی که توش کار می کنند دستتون می آد. می شه توش دنبال شغل هم گشت. فردا قراره برم یک جایی مصاحبه،اسم افرادی که قراره با من مصاحبه کنند رو می دونستم، تو این سایت پیدا کردم، اندازه شرکت و سطح کسانی که توش کار می کنند دستم اومد. خلاصه اگه فیلتر نشده من توصیه می کنم اینجا حضور داشته باشید.

صل علی محمد  ......   پاپ بندیکت خوش آمد

پاپ بندیکت شانزدهم وارد استرالیا شد (متن خبر)

می خواستم بگم بوی فلانی آمد دیدم همه بو ها قبلاً رزرو شده است.
بله پاپ آمد تا کلی توریست برای ما بیاورد. بیشتر از المپیک سیدنی. از امروز شهر شلوغ تر خواهد بود و یک قسمت هایی برای ورود ماشین ها بسته خواهد بود و توصیه می کنند که مردم از وسایل نقلیه عمومی استفاده کنند. یک جورایی هم شرکت ها احتمالاً تق و لق باشند. امیدوارم در قرارهای مصاحبه که احتمالاً باید این هفته داشته باشم تاثیر خیلی زیاد نگذارد. پاپه دیگه! قرار نیست خیرش به ما برسه که!

Entrance

امروز رفتیم Entrance ، یک ساعت و خورده ای راه بود. از مزایای داشتن دوستان ماشین دار یکیش همینه دیگه! یک جایی بود مثل رودخانه که به اقیانوس متصل می شود، که البته رودخانه نیست و آب خود اقیانوس است که وارد آن قسمت شده و یک جزیره مانند دیده می شود. این عکس ها را ببینید. جای زیبایی بود. انشا الله که Entrance شما را هم بطلبه! اینجا معدن پلیکان بود. ظاهراً هر روز ساعت 3.5 مراسم غذا دادن به پلیکان ها (pelican Feeding) را دارند. یک جای مخصوصی درست کرده اند ملت می نشینند و پلیکان ها هم می آیند در جایگاه و ماهی هایی که برایشان پرت می شود را میل می کنند. یک خانمی هم میکروفون بدست توضیحاتی در خصوص پلیکان ارائه می نماید و یک نفر هم صندوقی را برای جمع آوری پول خورد می گرداند. جالبه دیگه. هم ما (که توریست می باشیم) خوشحالیم هم پلیکان ها خوشحالند و هم اینکه اینها حداقل پول اون ماهی هایی رو که به خورد پلیکان ها می دهند جمع می کنند. دور و بر اینجا کلی رستوران هم هست و می توانید با پرداخت  11 دلار برای ناهار Fish & Chips (ماهی و سیب زمینی سرخ کرده) بگیرید و در حالی که صد تا مرغ دریایی با حسرت نگاهتون می کنند و لقمه ها تون رو می شمرند میل کنید. شما هم که دلتون نمیاد به اونها هم بدهید، کلی پول بالاش دادید!

رانندگی در استرالیا

اولین چیزی که در رانندگی در استرالیا غیر از چپکی بودن آن برای ما ایرانی ها جلب توجه می کند اینست که سر چراغ، موقعی که چراغ سبز و یا حتی زرد است با سرعت بالا ( حدود 50) عبور می کنند. حتی سر تقاطع هایی که حق تقدم با انهاست و بقیه تابلوی Stop یا Give way دارند نیز سرعت شان برای ما غیر عادی می آید. شاید چون ما عادت داشتیم همه جا رو بپاییم حتی وقتی که چراغ ما سبز بود ممکن بود یکی از اون ور یکدفعه هوس کنه چراغ قرمز رد کنه. اینجا چون مطمئن هستند راحت رد می شوند. اگر در امتحان رانندگی شما سرعت تان را کم کنید سر چراغ سبز ممکن است رد کنند چون می گویند وضعیت خطرناک (یا به قول ما dangerous situation) ایجاد کرده اید.
سر چراغ ها اگر عابرین پیاده بخواهند رد شوند یک دگمه هست که باید فشار دهند و منتظر بمانند تا چراغ عابر پیاده روشن شود. بدیهی است! اگر کسی دگمه را نزده باشد چراغ عابر قرمز مانده و نوبتی در نظر گرفته نخواهد شد. چراغ عابر کنار شما یک سر و صدایی هم از خودش در می کند تا شما اگر کور هم باشید (خدای نا کرده) از صدای آن متوجه شوید که چراغ سبز شده است. خوبی که این کار دارد اینست که وقتی چراغ عابر سبز است ماشینی از روی آن رد نمی شود. همچنین خط عابر جایی هست که چراغ ندارد. جاهایی که چراغ دارد فقط یک خط عمودی (Stop line) دارد.
در ایران روی خط ممتد نمی شود رفت مگر به اذن آقا ... ولی اینجا اگر بخواهید وارد پارکینگ ساختمان بشوید می توانید از روی خط ممتد رد شوید.
اینجا سر چهار راه نمی توان دور زد (یا به قول ما U turn کرد) مگر اینکه تابلو گفته باشد که می توانید دور هم بزنید.
اینجا راننده تاکسی ها مجبور نیستند کمربند ببندند. اگرچه توصیه می شود که این کار را بکنند.

دات نت دولوپ می کنیم، دیسک فرمت می کنیم ...

فعلاً دنبال کاریم. سی چهل جا فرستاده ام رزومه رو، سه چهار تا تماس داشتم. دو جا هم رفتم برای مصاحبه با Agency. اینجا کارها دست Agency هاست، اونها هم الکی تو سایت آگهی میذارن، تا رزومه های ملت رو جمع کنند. یعنی روی همه اینها نمی شه حساب کرد. ولی به هر حال یکی دو جای خوب رو بهم پیشنهاد داده اند. قرار شده رزومه ام رو بفرستند برای خود شرکتها تا قرار مصاحبه بذارن. یکی از دوستان هم که دنبال کار با حقوق بالاتر می گرده و تجربه کار استرالیا داره، وقتی می بینه حقوق درخواستیش رو قبول نمی کنند منو معرفی می کنه. فعلاً ببینیم چی می شه. خلاصه نگران نباشید.اگه حل نشد، در پست های بعدی شماره حساب کمک های مردمی رو اعلام می کنم.

و ایاکم بالزبان!

و شما را به خواندن زبان (انگلیسی) فرا می خوانم!
دیشب بالاخره رزومه را آماده کرده و برای هشت جا فرستادم. امروز یکی دو تا تماس داشتم. زبان ادمیزاد حالیشون نمی شه که !! میگه پی آ... داری کلی سعی کردم بفهمم چی چی هست این پی آ... فهمیدم منظورش PR یعنی Permanent Residency  بوده. تازه همه جاهایی که رزومه فرستادم اسم agency و شخص مربوطه و اینا رو روی یک صفحه کاغذ نوشته و حفظ کرده ام که اگه زنگ زدند حداقل بدونم کی بوده! این مشکل رو هم رد کنیم .........   می مونه مشکل های دیگه! ولی کارهایی که بوده خیلی به سوابق کاری من نزدیکه. تو رزومه هم برای خودم نوشابه ( غیر الکلی) باز کرده ام. ببینیم ایشالله می گیره!

در جستجوی کار

    تصمیم داشتم یک چند تا از امتحان های مایکروسافت رو بدم بعد برم دنبال کار. ولی مثل اینکه پوله داره ته می کشه. رزومه رو دارم آماده می کنم بفرستم رو سایت ها، ببینیم چی می شه. این سایت مطالبش مفید بود. کسانی که در IT فعالیت می کنند عماد یزدان پناه رو باید بشناسند یا حداقل شرکت آرینا رو که کتابهای دات نت رو افست کرده بود و دوره های مختلف برگزار می کنه. زحمت این سایت رو ایشون می کشند و من هم اینجا بعضاً از تجربیات ایشون استفاده می کنم.

فتوبلاگ مهندس ارنست

    بدلیل تقاضاهای مکرر دوستان مهندس ارنست صاحب فتوبلاگ نیز شد.